مشروطیت
درگذشت
خراسانی در زمانی که برای جهاد علیه روس قصد هجرت به ایران را داشت در سحرگاه سه شنبه ۲۰ ذیحجه ۱۳۲۹ قمری به طور مشکوکی درگذشت. مقبره او در آرامگاه علی بن ابیطالب قرار دارد.[۱]
فرزندان
نسل آخوند خراسانی به علت انتساب به کتاب کفایه الاصول وی اغلب به کِفایی معروف می باشند. از مشاهیر خاندان وی می توان به افزاد ذیل اشاره داشت:
- میرزا مهدی خراسانی (فرزند)
- میرزا محمد آقازاده خراسانی (فرزند)
- میرزا احمد کفایی[۲] (فرزند)
- حسن کفایی سناتور مجلس؛ (فرزند)
- حسین کفایی درگذشته به سال ۱۳۵۶ش از شاگردان نایینی؛ (فرزند)
- زهرا کفایی (فرزند)
- حمید کفایی(نواده)
- عبدالرضا کفایی( نوه)
شاگردان
- سیدابوالحسن اصفهانی
- سیدحسن مدرس
- سید ابوالقاسم کاشانی
- سید هبه الدین شهرستانی
- سید محمد موسوی زنجانی
- شیخ مهدی خالصی
- شیخ محمد خالصی زاده
- سید محسن امین (صاحب اعیان الشیعه)
- شیخ هادی جلیلی کرمانشاهی
- علی اصغر مازندرانی
- سید عبدالحسین شرفالدین عاملی
- آقابزرگ تهرانی (صاحب الذریعه و اعلام الشیعه)
- آقا نجفی قوچانی نویسنده حاشیه کفایة، سیاحت شرق و سیاحت غرب
- میرزا ابوالحسن مشکینی
- شیخ محمد جواد بلاغی
- شیخ محمدعلی شاه آبادی
- محمد عصار لواسانی پدر سید محمد کاظم عصار
- آقا ضیاءالدین عراقی
- محمدحسین غروی اصفهانی متخلص به مفتقر از شعرای فارسی گو (معروف به کمپانی)
- سید حسین طباطبایی بروجردی
- محمد حسین اشنی،[۳]
- آقا نورالدین عراقی
- محمد فیض
- سیّدمحسن نبویِاشرفی[۴]
- میرزا احمدخان عمارلویی و صدها تن دیگر از بزرگان شیعه از شاگردان او بودند.
تالیفات و آثار
آخوند خراسانی تالیفات بسیاری داشت از جمله حاشیهای بر مکاسب استادش شیخ انصاری، شرح و تعلیقهای بر منظومهٔ دیگر استادش ملاهادی سبزواری، حاشیه بر اسفار صدرالمتالهین شیرازی که میگویند نسخه اش در آستان قدس رضوی وجود دارد، رسالهٔ دماء ثلاثه، چندین رسالهٔ فقهی و اخلاقی و عقیدتی، البته مهمترین تالیفات او همانا کفایةالاصولاست که اکنون در دورههای عالی حوزه تدریس میشود. صدها نفر از شاگردان آخوند تقریرات فقه و اصول ایشان را نوشتهاند که بسیاری از آنها هنوز موجود میباشد.
یک اثر جنجال برانگیز
یکی از مهمترین آثار منسوب به آخوند خراسانی که منعکس کننده نظرات سیاسی اوست گفتگوی آخوند بامیرزای نائینی پیرامون حکومت دینی میباشد.در صحت این اثر تشکیک وجود دارد. اکبر ثبوت معتقد است این گفتگو روی داده است ولی برخی دیگر چون عبدالکریم موسوی اردبیلی، آیت الله سیستانی، ذبیح الله نعیمیان، محمدعلی نجفی کرمانشاهی، و ... آن را جعلی می دانند. همچنین محسن کدیور نیز در مقالات خویش به این گفتگو استناد می کند. اصل این گفتگو چاپ نشده و گزیده هایی از آن در کتاب محسن دریابیگی(چاپ اول 1386 و دوم 1387) امده است.
خانواده
مهندس حمید مجتهدی (از نوادگان ایشان) سازنده دهکده چوبین نیشابور، در نیشابور سکونت دارند. عبدالرضا کفایی فرزند احمد کفایی از نوادگان آخوند است.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
او از ياران بزرگ و بـا وفـاى امام حسيـن(ع) و مـردى شـايسته و شريف بـود; رزمنده اى دلير و جنگجـويـى تـوانا شمرده مـى شد و در ميان قبيله خـود, كه در كوفه سكونت داشتند, مى زيست. وى را زهير بـن قيـن بـن قيـس انمـارى بجلـى مـى خـوانـدند.(1)
ويژگيهاى زهير بن قين
1 ـ شجاعت و پايمـردى زهيـر وى را بـر آن داشت در كنار مـدفعان اسلام قـرار گيـرد. او در بـرخـى فتـوحـات اسلامـى شركت جست و افتخـاراتـى بزرگ به ثبت رسـانـد. علامه سمـاوى در ايـن باره مى نـويسد: ((له فى المغازى مواقف مشهوره و مـواطـن مشهوده))(2) در جنگها مـواضع مشهور و جـايگاه مشهودى داشته است.
از مـوارد شركت زهير در فتـوحات همانا شركت در غزوه بلنجـر است كه خاطره اى نيز از آن باز گفته است. و در آينده به آن خـواهيـم پرداخت.
نمونه ديگرش حضـور در كربلاست. او بحق بازوى تـواناى امام شمرده مـى شـد. رشـادت و دلاورى او چنان بـود كه امـام حسيـن(ع) در روز عاشورا, هنگام تنظيـم سپاه خود كه بيـش از هفتاد نفر بودند, وى را بـر ميمنه گمـارد; حبيب را در ميسـره جـاى داد, خـود در قلب سپـاه قـرار گـرفت و پـرچـم را به بـرادرش عبـاس سپرد.(3)
2 ـ از ديگر ويژگيهاى زهير سخنـورى اوست كه زبانزد خاص و عام و دوست و دشمـن بود. او آنچنان بـر گفتار مسلط بـود كه گاه از او مـى خـواستند در جمع حاضر شـود و در دفاع از امام حسيـن(ع) سخـن بگويد.
3 ـ سـومين ويژگى زهير, كه در حقيقت مهمتريـن ويژگـى اوست, عشق به امـام زمـانـش حسيـن بـن على(ع) است.
زهيـر در گفتـار و عمل, در راه و كـربلا در مـواقع مختلف, ايــن ويژگى را بخـوبى به نمايـش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملـش در روز عاشـورا بهتـريـن گـواه بـر درستـى ايـن سخن است.
او در شب عاشـورا, هنگامـى كه امام حسيـن(ع) اجازه رفتـن به وى داد, اظهار داشت: ((لا و الله لا يكون ذلك ابدا ااءترك ابـن رسول الله(ص) اءسيرا فى يد الاعداء و اءنجـو اءنا؟! لا ارانى الله ذلك اليـوم.))(4) نه به خـدا سـوگند, هرگز چنيـن نخـواهد بـود. آيا فرزند رسـول خـدا را در دست دشمنان اسير بگذارم و خـود را نجات دهـم؟! خـداى آن روز را به مـن نشـان نـدهـد.
زهير در راه مكه تا كـوفه, هنگامـى از خـدمت امام حسيـن(ع) باز گشت, همسـر و يـارانـش را مخـاطب قرار داد و گفت:
مـن تصميم گرفته ام همراه حسين باشم تا جانم را فدايش سازم و... .(5)
پيوستن به حسين(ع)
زهير بـن قيـن در سال شصت هجرى به مقصد فريضه حج, همراه همسر و گـروهـى از يـارانـش, كـوفه را تـرك كرد.
او, پـس از انجام فريضه حج, مكه را ترك گفت و رهسپار كـوفه شد. زهير و يارانـش آنقدر تند مى رفتند كه در كوتاهتريـن زمان نزديك منزلگاه رسيدند. آنها همـواره مى كـوشيدند كه قدرى دورتر از محل استقـرار مـوقت امـام حسيـن(ع) فـرود آيند.
امام و يارانـش در محلـى به نام زرود(6) فرود آمـدند و چادرهاى خـود را برپا ساختند. كاروان زهير از راه رسيد, اما چـون دورتر از چادرهاى امام جـايـى مناسب نيافت, چـادرهاى خـود را در همان حـوالى برپا ساخت. شيخ عباس قمى مى نويسد: گروهى از قبيله فزاره و بجيله چنين روايت شده است: هنگام مراجعت از مكه, با زهير بـن قين بجلـى همراه بـوديـم. در منازل, كه به حضـرت امام حسيـن(ع) مى رسيـديم, از او دورى مـى كرديـم; زيرا سير با آن حضرت را دوست نمى داشتيـم. ناگزير هـرگاه امام حـركت مى كـرد, زهير مـى مانـد و هرگاه آن حضـرت تـوقف مى كرد, زهير به راه مـى افتاد. در يكـى از منازل, آن حضرت در طرفـى منزل كرد و ما نيز ناگزير در طرف ديگر فرود آمديم. هنگامى كه مشغول غذا خوردن بوديـم, ناگاه رسولى از طـرف امـام حسيـن(ع) آمـد و پـس از ابـراز سلام, به زهيــر گفت: اباعبدالله(ع) تو را مى خواند.
مـا از نهايت حيـرت لقمه هـايـى كه در دست داشتيـم, افكنـديـم و لحظه اى ساكت و بـى حركت مانديـم, گـويا پرنـده اى بر سر ما نشسته است.
همسـر زهير, كه دلهم ناميـده مـى شـد, به زهير گفت: سبحان الله, فرزند پيامبر(ص) تو را مى طلبد و تـو در رفتـن درنگ مى كنى... بر خيز و نزدش شتـاب, ببيـن چه مـى فـرمـايد.
زهير بر خاسته, خدمت حضرت رفت و زمانـى نگذشت كه شاد و خرم, با چهره بـر افروخته, نزد همسر و يارانـش باز گشت. بـى درنگ دستـور داد خيمه اش را بـركننـد و نزديك سـرا پـرده هاى آن حضـرت بـر پا سازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قيد زوجيت مـن رهايى, به اهل خود بپيوند; زيرا نمى خواهـم كه از سوى مـن زيانى به تو رسد.(7)
مفيد اضافه مـى كند: آنگاه به يارانـش گفت: هريك از شما كه دوست دارد, همراهـم باشـد, چه بهتر; و گرنه آين آخريـن ديـدار ماست. سپـس گفت: شما را از حقيقتى آگاه مى كنـم. يادم نمى رود, وقتى در غزوه بحر(8) شركت كرديـم; خـداوند پيروزى را نصيب ما گردانيد و غنمايمى به دست آورديـم. سلمان فارسى, همراه ما بـود, هنگامى كه ديـد همگان از اين پيـش آمـد خـوشحال هستنـد, گفت: آيا از ايـن پيـروزى كه خـداونـد نصيب شما سـاخت و از غنيمتهايـى كه به دست آورديد, شادمانيد؟! گفتيم: آرى.
سلمان گفت: اگر سيد جـوانان آل محمـد را درك كرديد, به يارى او خـوشحال تر باشيد از آنچه كه امروز بر آن دست يافتيـد. و اكنـون مـن با شما خدا حافظى مـى كنـم.(9) آرى او با اهل و يارانـش خدا خافظى كرد تا به دنبال گمشـده اى كه سالها در پـى اش بـود, برود. او همه چيز و همه كـس را رها كرد و رفت تا حسينى شود و جان خود را نثـار حسيـن و مكتب و عقيـده وى كند.
نقش زهير در حادثه كربلا
زهير همسر خود را طلاق گفت, ازياران خـود جـدا شـد, به اردوگاه حسينـى پيـوست و در شمار سربازان شيفته و فدايـى امام حسيـن(ع) جاى گرفت. او در طـول مسير در موارد گوناگون, از جاى بر مى خاست و به تاءييـد سخنان امام مـى پـرداخت. بخشـى از مـواردى كه زهير ارادت راستيـن خـود را به نمـايـش گزارد, چنين است:
1 ـ حمايت از امام در ذوحسم
پـس از بـرخـورد امام بـا سپاه حـر در محلـى به نام ذوحسـم(10) امام(ع) در جمع حاضـران سخـن گفت. آنگاه زهير از جاى بـرخاسته, به يـاران امـام گفت: شمـا سخـن مـى گـوييـد يـا مـن آغاز كنـم؟
گفتند: آرى, تـو سخـن بگـوى. زهير, پـس از به جاى آوردن حمـد و ثناى خـداوند, امام را مخاطب قرار داد و گفت: اى فـرزنـد رسـول خدا, سخنانت را شنيـديـم... به خـدا سـوگنـد, اگر دنيا براى ما باقـى بود و قرار بـود در آن بمانيـم و جدايـى از ايـن دنيا به معناى يارى تو بـود; باز همراهى شما را بر مى گزيديـم. امام(ع), ضمـن ستـودن روحيه بـالاى او, بـرايـش دعاى خيـر كرد.(11)
2 ـ پيشنهاد جنگ در بين راه
كاروان حسينى به مـوازات سپاهيان حر حركت مى كرد كه ناگه از دور سـوارى نمايان شـد. او پيك ابـن زياد بـود و نامه اى از سـوى وى براى حر آورده بود. در آن نامه, ابـن زياد نوشته بود: با رسيدن اين نامه بر حسيـن بـن على فشار بياور و او را در بيابانى بىآب و علف فرود آر. حر متـن نامه را براى امام خـواند و آن حضرت را در جريان ماءموريت خويـش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما در بيـابـان نينـوا يـا غاضـريـات و يـا شفيه فـرود آييم.
حر گفت: نمى تـوانم با ايـن پيشنهاد شما مـوافقت كنـم; زيرا مـن ديگر در تصميـم گيرى آزاد نيستـم و هميـن نامه رسان جاسوس ابـن زياد است...
در اين هنگام, زهير بـن قين گفت: براى ما جنگيـدن با ايـن گروه انـدك از نبـرد با افراد بسيارى كه پشت سر آنهاست آسان تـر است. به خدا سوگند, طولى نخـواهد كشيد كه لشكريان بسيارى براى حمايت از اينان مى رسد و ديگر ما در برابر آنان تـوان مقاومت نخواهيـم داشت.
امام(ع) در پاسخ به پيشنهاد زهير فرمـود: ((ماكنت لاءبـداء هـم بـالقتـال.)) مـن هـرگز شـروع كننـده جنگ نخـواهـم بود.(12)
3 ـ دفـاع از امـام حسيـن در حيـن مـاموريت
در عصر تاسـوعا, هنگامى كه عمربـن سعد يارانـش را فرمان داد تا به اردوگاه حسيـن بـن علـى نزديك شـونـد, حضرت به بـرادرش عباس فرمـود: عباس جانـم, فدايت گردم; برادرجان, سـوار شـو, آنها را ملاقـات كـن و بپـرس بـراى چه آمـده انـد؟
عباس با بيست سـوار, كه زهير بن قيـن و حبيب بـن مظاهـر نيز در شمار آنها بـودنـد, به ديـدار يزيـديان رفت. و به آنها گفت: چه مـى خـواهيد؟ گفتنـد: از امير فـرمان رسيده يا تسليـم شـويـد يا بجنگيم.
گفتند: درنگ كنيد تا آنچه مى گـوييد به ابى عبدالله(ع) برسانيـم. يزيـديـان گفتنـد: او را ديـدار كـن و خبـر بياور.
عباس باز گشت تا به حسيـن خبر دهد. يارانـش ماندنـد تا با آنها گفتگـو كنند. حبيب بـن مظاهر به زهير گفت: اگر مايلـى, با ايـن قـوم سخـن بگـو و اگـر مـى خـواهـى, مـن سخـن بگـويـم.
زهير گفت: تـو پيشنهاد سخـن دادى و خـود نيز بديـن امر بپرداز. حبيب به آنها گفت: به خدا, فرداى قيامت پيـش خدا بد مردمـى اند, كسانـى كه نزد او روند و فـرزند پيامبـر خـود, خانـدان و عبادت كننـدگان ايـن شهر را كه نماز شب مـى گزارنـد, كشته باشنـد... . عزره گفت:هـرچه تـوانـى خـود ستـايـى كـن.
زهير گفت: اى عزره, خـدا او را ستـوده و رهبـرى كرده, اى عزره, از خدا بپرهيز كـن مـن برايت خير مى خـواهـم; به خدا سـوگند, اى عزره, تـو از آنهايـى كه گمـراهـى را بـركشتـن پاكـدامنان يارى مى دهند... .
عزره پـاسخ داد: اى زهيـر, تـو نزد ما از شيعيان ايـن خانـواده نبودى, تو عثمان خواه بودى.
زهيـر گفت: از مـوقعيتـى كه اكنـون دارم, در نمـى يـابــى كه از شيعيانم. به خدا نه مـن نامه اى به حسيـن نوشتـم و نه هرگز پيكى در پـى اش فـرستـادم و نه وعده يـارىاش دادم; در راه بــا او برخـوردم, به ياد رسول خدا و موقعيت وى افتادم و دانستـم كه به سوى دشمن مىآيد... .
پس بر آن شدم يارىاش كنم, در حزب او در آيـم و جانـم را فدايـش سازم; بـراى آن كه شما حق خـدا و رسـولـش را ضايع كـرديـد.(13)
4 - ياد آورى به قمر بنى هاشم
پس از برگشتـن سپاه عمر سعد به اردوگاه خويش, اين بار صداى شمر بـن ذى الجـوشـن به گـوش رسيـد كه بـا صـداى بلنـد مى گفت:
كجـاينـد فـرزنـدان خـواهـر مـا, كجـاست عبـاس و بـرادرانش؟ امـام حسيـن(ع) فـرمـود: جـوابـش دهيـد, گرچه فاسق باشد.
قمر بنى هاشـم به دستـور ابـى عبدالله(ع) سمت او رفت تا سخنـش را بشنـود. اما بـى درنگ, در حالـى كه بر او و امانـى كه داده بـود لعنت مـى فـرستاد, باز گشت. زهير بـن قيـن از جاى بـرخاسته, قمر بنى هاشـم را مخاطب قرار داد و گفت: تـو را از حديثـى كه قبلا آن را شنيده ام, آگاه سازم؟! عباس فرمـود: آرى, حـديث را بيان كـن. زهير گفت: وقتـى پـدرت خـواست ازدواج كنـد از بـرادرش عقيل, كه انساب عرب را مـى شناخت, خـواست همسرى برايـش برگزيند كه دليران او را به دنيا آورده باشند تا فرزندى به دنيا آورد كه فرزندنـش حسين را در كربلا يارى كنـد. آگاه باش! پـدرت تـو را براى چنيـن روزى ذخيره كرده; پـس هرگز در يارى برادرت و حمايت از خواهرانت كوتاهى مكن.
قمر بنى هاشم به زهير گفت: زهير, تو در چنيـن روزى مرا به حمايت تشـويق مى كنى; به خدا سـوگند امروز صحنه اى به تـو نشان دهـم كه مانند آن را نديده باشى.(14)
5 ـ زهير و مراتب عشق به رهبرى
در شب عاشـورا هنگامـى كه حضرت خطبه خوانـد و ياران خـود را از آخريـن وضعيت آگاه ساخت, يكـى از كسانـى كه لب به سخـن گشـود و اظهار عشق و وفادارى كرد زهير بـن قيـن بـود. او, پـس از اظهار وفادارى مسلـم بـن عوسجه, از جاى برخاست و گفت: به خدا سـوگند, مـن دوست دارم كشته شـوم و زنـده شـوم و باز كشته شـوم تا هزار بار; و خـداى عزوجل با كشته شدن مـن مرگ را از تـو و جـوانان و خاندانت دور سازد.(15)
6 ـ سخنان زهير در روز عاشورا
كثيربن عبد الله شعبى گويد: چون بر حسيـن يورش برديم, زهير بـن قيـن سـوار بر اسب دم بلند خـود سلاح پـوشيده در برابر ما آمد و گفت: هشيار باشيد, شما را از عذاب خدا بيـم مـى دهـم; بر مسلمان لازم است برادر مسلمانـش را انـدرز دهـد. ما تا اكنـون بـرادر و همديـن بوديم; تا شمشير ميان ما جدايى نيفكنده هـم كيش هستيم و انـدرز شما بـر مـا لازم است. چـون كـار به شمشيسـر افتـد, رشته برادرى مـى گسلد; ما امتـى باشيـم و شما امت ديگر. خدا ما و شما را به فرزندان پيامبر خود محمد(ص) آزمود تا بنگرد چه كاره ايـم.
ما شمـا را به يارى او و كنـاره گيـرى از سـركـش فـرزنـد سـركـش عبيدالله بـن زياد مـى خـوانيـم, زيرا جز بـدى از آنها نـديده و نبينند; چشمان شما را ميل مى كشند, دست و پاى شما را مـى بـرنـد, شما را بـر دار مـىآويزنـد, گـوش و بينـى مـى بـرنـد و نيكـان و دانشمنـدان شما چـون حجـر بن عدى و اصحابـش و هانـى بـن عروه و مانند وى را مى كشند.
در پاسخ, او را دشنام دادند, ابـن زياد را ستـودند و گفتند: به خدا باز نمـى گرديم تا آقايت و همراهانـش را بكشيـم يا نزد امير عبيدالله ببريم.
زهير گفت: اى بندگان خـدا; پسر فاطمه به دوستـى و نصرت از زاده سميه شايسته تر است. اگر يارىاش نمـى كنيد, به خـدا پناهتان باد; ولـى او را نكشيد و به يزيد وا گذاريد به جانـم سـوگند, كه يزيد با نكشتـن حسيـن هـم از طاعت شما راضـى است. شمـر تيـرى سمت وى افكنـد و گفت: خـامـوش بـاش, مـا را از پـرگـويـى خسته كــردى. زهير گفت: اى بدوى زاده, با تو سخـن نمى گويم; همانا تو از چهار پـايانـى. به خـدا, گمان نـدارم دو آيه از قـرآن درست بـدانـى. مژده ات بـاد به رسـوايـى و عذاب دردنـاك قيـامت.
شمـر گفت: خـدا يك سـاعت ديگـر خـودت و آقـايت را خـواهـد كشت. زهير گفت: مرا از مرگ مى ترسانى؟! به خدا, مرگ با حسيـن نزد مـن بهتـر است از آنگـونه بـا شمـا جـاويـدان بمـانم.
سپـس خطـاب به مـردم گفت: اى بنـدگان خـدا, ايـن پست جفـاجـو و همگنانـش شما را از دينتان نفريبند; به خـدا, شفاعت محمد(ص) به مردمى كه خـون فرزندان و خاندان او را مى ريزند و كسانى كه آنها را در ايـن ستم يارى مى كنند و مدافعان آنان را مى كشند, نمى رسد. مردى او را ندا داد كه, ابى عبدالله مى گـويد: بيا به جان خـودم, اگر مومـن آل فرعون قـوم خـود را نصيحت كمرد و دعوت را به آنها ابلاغ كرد, تـو نيز اينان را اندرز دادى و دعوت را بـدانها ابلاغ كردى.(16)
7 ـ دفع هجوم وحشيانه
در روز عاشورا شمر بـن ذى الجوشـن به چادرها و محل استقرار حرم اهل بيت(عليهم السلام) هجـوم بـرد و فرياد زد: آتـش بياوريـد تا ايـن خانه را با ساكنانـش آتـش بزنـم. زنان در حالـى كه فـرياد مـى زدنـد از خيمه بيـرون دويدنـد. امام حسيـن(ع) فـرياد كشيـد: اى فرزند ذى الجـوشـن آتـش مى طلبى كه خانه را بر اهل بيت مـن به آتـش بكشـى, خـدا تـو را به آتـش بسـوزاند.
در اين لحظه زهير به همراه ده تـن از ياران امام, جهت دفع حمله آنان, به شمر و يارانـش حمله كرد و آنان را از حريـم حسينى دور ساخت. و در ايـن درگيرى, اباعزه ضبابى, كه همراه شمر حمله كرده بـود, به دست زهيـر بـن قيـن كشته شـد.(17)
8 ـ پيكار سخت
زهير, هماننـد ديگر ياران امام حسيـن(ع), در مصاف با دشمنان از مكتب و عقيـده و امامـش سخت دفـاع كـرد و در حمايت از محبـوب و مقصودش, لحظه اى كوتاهى نورزيد. ابو محنف مى نويسد: پـس از شهادت حبيب, بار ديگر آتش جنگ بالا گرفت. زهير بـن قيـن همراه حر وارد ميدان شـد. آن دو نبردى سخت كردنـد. هرگاه دشمـن اطراف يكـى را مى گرفت, ديگرى به يارىاش مى شتافت و نجاتـش مـى داد تا اينكه حـر به شهادت رسيـد. آنگـاه كه نماز خـوف به امامت ابـى عبـدالله(ع) خـوانده شد, زهير بار ديگر به ميدان آمد و نبردى سخت آغاز كرد; نبردى كه ماننـد آن ديده يا شنيده نشـده بـود. او همچنان كه بر دشمـن حمله مـى كـرد, چنيـن رجز مـى خـواند:
انا زهير و انا ابن القين
اذودكم بالسيف عـن حســين
مـن زهيرم و فرزند قين هستم و با شمشير خود شما را از حسيـن(ع) دور مى سازم.
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت, چنيـن گفت:
فـدتك نفسى هاديا مهــديا
اليوم القـى جــدك النبيا
و حسنـا و المــرتضى عليا
و ذا الجناحين الشهيد حيا
جانـم فـدايت باد كه هدايت يافت و هـدايت گـرديـد. امـروز جـدت پيامبر را ملاقات مى كنم, همچنين برادرت حسـن و پدرت على مرتضى و آن شهيد زنده اى را كه خداوند دو بال به او بخشيد, ملاقات خواهـم كرد.
گـويا زهير با ايـن جملات با امام وداع كـرد و بار ديگـر رهسپار ميدان نبرد شد. او همچنان به پيكار ادامه داد تا اينكه كثيربـن عبـدالله شعبـى و مهاجـر بـن اوس بروى حمله بـردنـد و او را به شهادت رساندند.(18)
حضور امام بر بالين زهير
ابـن شهر آشـوب مى نويسد: پـس از شهادت زهير, امام حسيـن(ع) بر بالين وى آمـد و چنيـن فرمـود: ((لا يبعد نك يا زهير و لعن الله قاتليك لعن الذيـن مسخوا قرده و خنازير.)) اى زهير, خداوند تـو را از رحمتـش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت كند; شبيه آن لعنتى كه مسخ شـدگان به شكل بـوزينه گان و خـوكان را فرا گرفت.(19) اى مختصرى از زندگى سرباز عاشق و شيفته ابـى عبدالله(ع), زهير بـود كه در كـربلا افتخار آفـريد و با افتخار به شهادت رسيـد. ((فسلام عليه يـوم ولـد و يـوم استشهد و يـوم يبعث حيـا))
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
وضع بحراني و در حال انفجار کشور که از ادامه تبعيد رهبر نهضت اسلامي ايران ناشي ميشد از يک سو، و عدم تمايل دولت ترکيه به ادامه زندانباني خود از سوي ديگر، رژيم پهلوي را بر آن داشت که تبعيدگاه امام را تغيير دهد. از اين رو، طي مذاکره سرّي با دولت عراق در قبال اين تعهد که دولت ايران دخالتي در سرنوشت، آزادي و مدت اقامت امام در عراق نداشته باشد، عراقيها با انتقال امام به عراق موافقت نمودند. ورود امام در 13 مهر 1344ش به عراق پس از يازده ماه اقامت در ترکيه، که ابتدا به صورت ناشناس انجام گرفت، استقبال گرم و پرشور و بي سابقهاي را به دنبال آورد. حضرت امام پس از يک توقف کوتاه در کاظمين، براي زيارت مرقد مطهر امام هادي(ع) و امام عسگري(ع) رهسپار سامرا شدند و با استقبال باشکوه مردم و حوزه علميه سامرا مواجه گرديدند. روز بعد کربلا يکپارچه براي استقبال ازامام آماده شد و ايشان يک هفته بعد با استقبال بيسابقه مردم و حوزه علميه نجف وارد اين شهر شدند. هدف رژيم شاه از تغيير محل تبعيد امام آن بود که با توجه به شرايط خاص و سنّتي حوزه علميه نجف که هر تازه واردي در آن هضم ميشد، آوازه امام را از اين طريق به خاموشي بکشانند. اما حضرت امام با ادامه مبارزات خود، رهبري نهضت اسلامي را به شکلي ديگر پيگيري کرده به طوري که رژيم بغداد مجبور به ايجاد فشار عليه ايشان و فراهم آوردن زمينههاي خروج امام از اين کشور گرديد.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) در 13 خرداد 1342 که
منجر به دستگیری ایشان توسط مامورین رژیم پهلوی و قیام
خونین پانزده خرداد گردید.
سه هجرت حضرت امام خمینی(ره)
(حضرت امام خمینی(ره) در ایام تبعید در ترکیه)
(حضرت امام خمینی (ره) در ایام تبعید در ترکیه)
انتقال حضرت امام خمینی(ره) از تركیه به عراق (1344 ش)
امام خمینی(ره) همان زمان در ملاقات با سعدون شاکر، رییس سازمان
استخبارات عراق گفته بود: «هر کجا بروم، اگر این فرشم را پهن کنم،
همان جا منزل من است. من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر
علاقه به زیارت دست از کار مبارزه بکشم و اگر بنا شود از مردم ایران
جدا بشوم، دقیقهای اینجا نخواهم ماند.»
(امام خمینی(ره) به همراه یاران در مرز کویت)
هجرت حضرت امام خمینی(ره) از عراق به كویت تحت فشار
رژیم بعثی عراق (1357 ش)
پس از تبعید امام خمینی(ره) به نجف، ایشان باز هم فریادهای حق
طلبانه و ظلم ستیز خود را علیه رژیم، از طریق سخنرانی، ارسال
پیامهای كتبی و شفاهی به گوش ملت ایران میرساندند و بدین وسیله
ماهیت بیدادگری و فساد و وابستگی رژیم را افشا و آشكار می ساختند.
امام در حوزه علمیه نجف به تدریس فلسفه سیاسی حكومت اسلامی
، تحت عنوان ولایت فقیه، همراه با دروس فقه و اصول پرداختند و
شاگردانی برجسته و هم فكر تربیت كردند. ثمره مجموعه این فعالیتها،
باعث آگاهی و رشد سیاسی روزافزون همه اقشار، اعم از
تحصیلكرده ها، روحانیان، بازاریها، شهریها، روستاییها و... گردید.
از این رو، رژیم طاغوتی ایران، با اعزام هیئتی به بغداد و مذاكره با
مقامات عراقی، خواهان ایجاد محدودیت برای امام بود. تا آنجا كه
منزل ایشان در نجف، در دوم مهر 1357 ش توسط نیروهای امنیتی
عراق محاصره شد و رفت و آمدها، محدود و كنترل گردید. پس از این
كه دولت بعثی عراق، رهبر كبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام
خمینی را از فعالیتهای سیاسی و مذهبی بر ضد رژیم شاه در كشور
عراق منع كرد، ایشان نجف را به قصد اقامت در كشور كویت ترك نمود.
اما دولت كویت برای حفظ روابط خود با رژیم شاه از ورود امام به این
كشور جلوگیری كرد. بنابراین امام پس از توقفی كوتاه در مرز بصره،
به بغداد رفته و روز دیگر عازم پاریس شدند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
|
|
: 121 |
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
در سـال 1255، در مـشـهـد، در يـك خـانـواده غير معروف متولد شد و در 22 سالگي به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهي تحصيل فلسفه كرد،
سپس به نجف رفت دو سال درس شيخ انصاري را درك كرده است، اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاي شيرازي بوده است ميرزاي شيرازي در سال 1291 سـامـرا را محل اقامت خود قرار داد، ولي آخوندخراساني از نجف دور نشد و خودش مستقلا حـوزه درس تـشـكـيـل داد او از مـدرسين بسيار موفق است، در حدود هزار و دويست شاگرد از محضرش استفاده مي كردند و درحدود دويست نفرآنان،خودمجتهدبودند.
فـقـهـا عـصـر اخـيـر، نـظير مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، مرحوم حاج شيخ محمدحسين اصـفـهاني، مرحوم حاج آقا حسين بروجردي، مرحوم حاج آقا حسين قمي، ومرحوم آقا ضيا الدين عـراقـي هـمـه از شـاگـردان او بوده اند شهرت بيشتر آخوندخراساني، در علم اصول است كتاب كـفـايـه الاصـول او، يـك كتاب درسي مهم است، وحواشي زيادي بر آن نوشته شده است آرا اصولي آخوند خراساني، همواره درحوزه هاي علميه نقل ميشود و مورد توجه است آخوند خراساني هـمـان كسي است كه فتوي به ضرورت مشروطيت داد مشروطيت ايران، رهين اوست او در سال 1329هجري قمري درگذشت.
آثار و تاليفات
از تاليفات او مي توان كتب زير را نام برد:
كتاب الاجاره.
الاجتهاد و التقليد.
التكلمه للتبصره.
حاشيه بر اسفار ملا صدرا.
حاشيه بر رسائل شيخ مرتضي انصاري (ره)
حاشيه بر مكاسب شيخ (ره)
القضا و الشهادات.
كفايه الاصول در دو جلد.
و مـشـهورتر از همه تاليفات او، اين كتاب آخري است كه در تمام اقطار، درنهايت اشتهار مي باشد دانـشـمـندان حاشيه ها و تعليقه هاي متعددي بر آن افزوده اند كه از مشهورترين آنها، حاشيه شيخ مـحـمـد حـسـين اصفهاني، شيخ محمد علي قمي، شيخ عبدالحسين آل شيخ، و ميرزا ابوالحسن مـشكيني است كه هر كدام در كشف معضلات و ابراز حقايق آن كتاب، تلاش فراواني نموده اند كه در روشـنگري مطالب آن كتاب مفيد مي باشد و تاسيس چند مدرسه علميه را در نجف اشرف، در سري كارهاي علمي و تربيت علما او مي توان ذكر كرد.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
هرجا از بندگان صالح خدا ذکر و یادی شود و برکات آنجا نازل می شود.بندگانی که چند صباحی در این دنیای خاکی زیستند و دا من به خاکش الوده نساختند. اینان عاشقان راستین و مرواریهای درخشان و ارجمند الهی هستند که در صدف بی نام و نشان دل به عشق بازی با محبوب خویش خوش دارند .چه بسیار از این درهتی ثمین که در حیاتشان ناشناخته ملنده اند به عظمت و بزرگواری این مردان مرد و به قدم صدقشان بنگر تا ترس از وجودت رخت بر بندد و نور امید در دلت افروخته و گام هایت استوار شود، زندگی شان را مرور کن تا به تو نشان دهند که برای یک رهرو و تنها آنچه مهم است رفتن است و رفتن!
نگاه کردن به چهره همیشه زنده این ستون های استوارزمین ، فاصله را تا خدا گوشزد می کند و ورق زدن صفحات حیاتشان عزم و همت حرکت می دهد. نگاهشان نغمه ای را در گوش قلبت زمزمه می کند: که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است معرفی الگوها و شخصيتهاى بزرگ مذهبى و فرمايشات آنان ، خود نيز انسان ساز است . رفتار و گفتار آن فرزانگان ابتداء با نفس خود كه مقابله با شيطان درونى است و انقلاب را كه همان تزكيه نفس است از خود شروع كردند و حقيقتا هم پيروز گشتند و فاتح تمام و كمال گرديدند. اگر كلمه اى گفتند اثر خود را بر جان انسان گذاشت و مى گذارد! امت مسلمان ، براى تربيت اسلامى نيازمند به نشان دادن الگوى تربيتى و ارائه قهرمان و نمونه است .بر ما است كه خاطره و شرح حال مردان بزرگ و عالمان دين را كه راهيان كوى طريقت هستند پاس بداريم كه به قول قرآن كريم: لقد كان فى قصصهم عبرة لاءولى الاءلباب در سرگذشت و قصه هاى آنان عبرت و تجربه اى براى خردمندان است افرادى در يك موقعيت ويژه زمانى ، قدم در راهى مى گذارند و خود را در صف مشخصى جاى مى دهند و به نفع مكتبى قدم بر مى دارند، و تبليغ مى كنند و ثابت قدم و استوار حتى تا پاى شهادت حاضر مى شوند كه همه هستى خود را فدا مى كنند. آنها مصداق فرمايش امام على عليه السلام در دعاى كميل هستند. به درگاه خداوند عرضه مى دارد: خدايا تو را به قداست و پاكيت و به بزرگترين نام ها و صفت هايت مى خوانم و مسئلت دارم كه لحظه هاى مرا در شب و روز به ياد خويش آباد سازى و به خدمت خودت پيوسته گردانى و عملهايم را پذيرا باش تا آن كه تمامى علمها و ذكرهايم يك ذ كر شود و حال من همواره در خدمت تو باشد. اینک بعد از معرفی آیت الله سید علیرضا قدوسی یکی دیگر ازبزرگان عرصه علم را به دوستان عزیز معرفی کنیم .
۲- آیت الله ميرزا مهدي اصفهاني
|
ولادت ميرزا مهدي اصفهاني خراساني در اوايل سال ۱۳۰۳ هـ . ق، در اصفهان به دنيا آمد. پدرش ميرزا اسماعيل اصفهاني از نيكان اصفهان بود.
تحصيل وي در ۹ سالگي ساية پرمهر پدر را از دست داد، ولي همچنان به تحصيل علم ادامه داد و مقدمات، ادبيات، ف قه و اصول را در حوزة علميه اصفهان آموخت و در 12 سالگي ، براي ادامه تحصيل عازم نجف اشرف شد. وي بنا به سفارش آية الله حاج آقا رحيم ارباب، نزد آية الله العظمي سيد اسماعيل صدر (متوفا: ۱۳۳۸ هـ . ق.) رفت و زانوي شاگردي به زمين زد. سير و سلوك را فرا گرفت. محمد كاظم يزدي آموخت. و سلوك را از محضر سيد احمد كربلايي (متوفا: 1332 هـ . ق.)، شيخ محمد بهاري همداني، سيد علي قاضي و سيد جمال الدين گلپايگاني بهرهمند شد. سيد محمود شاهرودي، آية الله سيد جمال الدين گلپايگاني و چند نفر ديگر كه جمعاً بيش از هفت نفر نبودند، در اولين دورة درس خارج ميرزاي نائيني ـ كه دربارة اصول فقه بود ـ شركت ميكنند. ميشود. اين درس كه گاهي سه ساعت طول ميكشيد. نزديك به 5 سال ادامه يافت. ميرزاي اصفهاني در آن ايام، به موازات تلاشهاي علمي، به بعد عملي و اخلاقي خود نيز ادامه ميدهد و درجات سير و سلوك را نزد استاداني مانند آقا سيد احمد كربلايي به خوبي ميگذراند و مراحلي چون «معرفت نفس» و «خلع بدن»۱ (تجريد) را پشت سر ميگذارد. «عرفان» كشانده و در باب عرفان هم به بالاترين مرحلة آن دست يافت، امّا با همة اينها، دلش آرام نگرفت و اضطراب درونياش روز به روز بيشتر ميشد؛ زيرا ميديد كه مفاهيم و مصطلحات فلسفي و عرفاني (مثل وحدت وجود، چگونگي علم و ارادة، خلق از عدم محض، حدوث زماني عالم، خلقت ارواح قبل از ابدان، معاد كامل جسماني عنصري، حقيقت خلود ، حقيقت نفس، بداء و سعادت و شقاوت) با محكمات اسلامي و مباني قرآني و معارف معصومين ـ عليهم السلام ـ ـ چنان كه علامه طباطبايي در تفسير «الميزان» ج 5، 305 و 306، تصريح كردهاند ـ تطابق تامّ ندارد. نگراني روحي، او را به وادي ديگري ميكشاند؛ راه مسجد سهله را پيش ميگيرد و اشكهاي خود را بر ريگهاي مسجد سهله گسيل ميدارد. او با زمزمة «دست از طلب ندارم تا كام دل برآيد»، به حضرت مهدي (عج) توسّل كامل ميجويد و سرانجام كام دل برميآيد و ديدار معشوق نصيبش ميشود . با ارائة لوحي روشن به اين عبارت: «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا۲ و قد اقامني الله و انا الحجة بن الحسن»۳ (چگونگی نشرف آیت الله حاج میرزا مهدی اصفهانی (ره))، تشويق و نگراني از او زدوده ميشود، و به او القاء ميشود كه حقيقت معرفت را از كجا و چگونه بايد طلب كرد. او به سختي معتقد ميشود كه علمي كه به بركت قرآن كريم، در ليلة القدر نازل گشته، همان حقيقت «علم مصبوب»۴ است كه بايد آن را برتر از آن دانست كه در سطح انطباق با تأويل علوم بشري قرار گيرد. اين علم، علمي است الهي و بينياز از همه چيز و همه جا و همه كس. و ميزان شناختي است مستقل و جامع و برتر و بالاتر از همة ميزانها و دستگاههاي شناختي كه در تاريخ بشر عرضه گشته است. سدة چهاردهم هجري، مؤسس آن دانست، از اين طرز فكر مايه ميگيرد و شكل ميپذيرد؛ زيرا وي موفق به شناختهاي غني و مستقل در ابواب مختلف معارفِ «مبدء و معاد» و «آفاق و انفس » و «قرآن و حديث» ميگردد و به سرچشمة زلال آن رو ميآورد و از آن بهرهمند ميشود.
و در مشهد اقامت ميكند. وي از سال ۱۳۴۰ هـ . ق. تا سال ۱۳۶۵ هـ . ق. به تدريس تحقيقي خارج اصول، نشر معارف، تربيت نفوس و عقول، و دادن ديد اجتهاد ي در مسائل عقلي و معارفي و تشجيع بر اظهار نظر و داشتن درك استقلالي و انتقادي از فلسفه و عرفان پرداخت. بيشتر شاگردان ايشان از بزرگان حوزة علمية خراسان بودند كه سالها در درس آقا بزرگ حكيم شهيدي،۵ حاجي فاضل خراساني، شيخ اسدالله عارف يزدي و ديگر استادان فلسفه و عرفان، شركت كرده بودند. پيش از آوردن شرحي دربارة اين دوره از زندگاني ميرزاي اصفهاني، بايد اشاره كنيم به اجازة اجتهادي كه ميرزاي نائيني براي ايشان نوشته است؛ اجازهاي بسيار تجليل آميز، آن هم از كسي كه كمتر اجازة اجتهاد نوشته است. ميرزاي نائيني در اين اجازه، دربارة ميرزاي اصفهاني كه
۳۵ سال بيش نداشت، نوشت: المستقيمة، و النّظر الصّائب و الفكر الثّاقب، عماد العلماء و صفوة الفقهاء، و الورع التّقي و العدل الزّكي... فليحمدالله ـ سبحانه و تعالي ـ علي ما أولاة من جودة الذّهن و حسن النّظر.» در آن و مقامات بلند علمي و تحقيقي ميرزاي اصفهاني را تأييد كرده و ستودهاند. اين سه تن عبارتند از:
۱۵.سيد محمد باقر نجفي (متوفا: ۱۳۶۶ ش). ۱۲ ۱۷. ميرزا جواد آقا تهراني (متوفا: ۱۳۶۶ ش).۱۴ ۱۹. شيخ محمد رضا محقق تهراني (متوفا: ۱۳۷۳ ش). ۲۷. شيخ اسماعيل معتمد خراساني.
عقايد (معارف) و قرآن شناسي است. بهترين نسخه از اين تقريرات، نسخهاي است كه توسط ميرزاي اصفهاني تصحيح شده است. ۱۸ غاية المني و معراج القرب و اللّقاء» است. اين موضوع است كه علت اعجاز قرآن، بيشتر از هر چيز جنبة علمي قرآن در شناخت حقايق هستي، تازه بودن علم قرآني و نيز اين است كه قرآن كريم از سنخ مفاهيم و معقولاتي كه در دست بشر بود، نيست. عليهم السلام ـ لاستنباط الاحكام الشرعيّه: در روش استنباط احكام. فوت وي سپري شده بود، چاپ نشده بود. سيد محمد باقر نجفي ي زدي در سال 1395 هـ . ق. مجموعة كوچكي از آثار ايشان را كه مشتمل بر رسالههاي ابواب الهدي، مصباح الهدي، مواهب السّنّيه ، غاية المني و رسالة في الكرّ بود، چاپ و منتشر نمود، ولي افسوس كه اين چاپ با روش علمي انجام نشد و نتوانست مقام علمي و معنوي ميرزاي اصفهاني را نشان دهد! اخلاق و روحيات اخلاق نيك ميرزا مهدي اصفهاني همگان را به خود جذب مينمود. او انساني زاهد، وارسته و بسيار مهربان بود. وي احترام زيادي به سادات ميگذاشت و به كودكان سادات محبت مينمود و از آنها درخواست شفاعت ميكرد. وي زاهدانه زيست و تا آخر عمر منزل ملكي نداشت. وقتي به او گفتند: منزل شما كوچك است و عائله زياد، خوب است منزلي براي شما تهيه شود، مريدان شما دوست دارند منزلي براي شما تهيه كنند. ايشان گفت: همين منزل استيجاري براي من كافي است. اصرار ميكنند كه منزلي هست، بياييد و ببينيد. ميروند و منزل را ميبينند و ميگويد: دو روز ديگر صبر كنيد، جواب خواهم داد.
|
بعد از دو روز، ميرزا فوت ميكند و خريد منزل هم منتفي ميشود. بود و از آنها دلجويي ميكرد. ميرزا مهدي اصفهاني در زمان خفقان رضاخاني، به حاج شيخ مجتبي قزويني پيشنهاد ميدهد كه نيمي از شهرية 12 توماني آية الله نائيني را بدهد تا خداوند گشايشي فراهم فرمايد. ۲۰ وفات سرانجام ميرزا مهدي اصفهاني (خراساني) پس از عمري عبادت و طلب علم و كوششهاي بسيار براي ترويج مكتب قرآني خالص، در پرتو شميم جان پرور ولايت حضرت مهدي - عج - مهياي سفر آخرت ميشود. وي يك هفته پيش از رحلت، وصيت ميكند و امانتها را به صاحبانش بر ميگرداند. او روز پنجشنبه، پيش از رفتن به حمام مقبره كه نزديك منزل وي بود، با تمامي اهل منزل خداحافظي ميكند و از آنان حلاليت ميطلبد. سپس به حمام ميرود و بدن را شستشو ميدهد و از حمام خارج ميشود، و در محل رختكن حمام سكته ميكند و در اواخر ذي الحجه سال ۱۳۶۵ هـ . ق. از اين جهان به سراي جاويد ميشتابد. به صحن مطهر حضرت رضا ـ عليه السلام ـ آوردند، و پس از اداي مراسم، در دار الضيافه به خاك سپردند. پانوشتها ۱. ميرزا مهدي اصفهاني ميتوانست روح خود و ديگران را از بدن خارج سازد. علامه محمد رضا حكيمي به نقل از آميرزا علي اكبر معلم دامغاني فرمود: ميرزاي اصفهاني سفري به دامغان آمد و چند روزي در منزل ما بود. روزي صحبت از خلع بدن شد، درخواست كرديم نمونهاي را به ما ارائه دهد. برادرم در مجلس حاضر بود. قرار شد ايشان را خلع بدن كند و چنين كرد، و به حالت مرده در آمد. بعد روحش را برگرداند. پرسيدم: چگونه بود؟ گفت: خودم را روي رف ميديدم و بدنم را افتاده كف اطاق. من خواستم تقاضا كنم مرا هم خلع بدن كند كه مهماناني رسيدند و نشد. ش)، نگاه حوزه، شماره ۵۲ و ۵۱، ص ۱۲۲. آن علمي است كه از ناحيه معصوم ـ عليه السلام ـ به فردي عنايت ميشود. ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزا هاشم گيلاني اشكوري و حكيم كرمانشاهي بود. وي استاد فلسفه حوزه علميه مشهد مقدس بود. حاج شيخ مجتبي قزويني (1318 ـ 1386 هـ . ق) و شيخ غلامحسين محامي باد كوبهاي (متوفا: ۱۳۳۳ هـ . ق) كه از عالمان مكتب تفكيك بودند، سالها در درس او شركت كردند و با آمدن ميرزاي اصفهاني به مشهد، به مكتب وي پيوستند. شرح حال اين عالم فرزانه در مجله نگاه حوزه، سال اول، شماره 3، آمده است. آية الله شيخ محمد نمازي شاهرودي است. وي حافظ قرآن و محدثي متبحر و داراي تأليفات بسيار ارزنده و فراوان است. در سال ۱۲۸۳ ش، در تهران، درخانوادهاي مذهبي متولد شد و در قم. نجف و مشهد مقدس نزد ميرزا مهدي اصفهاني، حاج شيخ مجتبي قزويني و ديگر استادان حوزه به تحصيل علم پرداخت. آثارش عبارتند از 1. ميزان المطالب. 2. آيين زندگي و درسهاي اخلاق اسلامي. 3. فلسفه بشري و اسلامي. 4. عارف و صوفي چه ميگويد؟ 5. بهائي چه ميگويد؟ 6. بررسي پيرامون اسلام. بر لزوم «نقد فلسفي» اصرار ميشود و برخي از استادان فلسفه آن را مورد توجه قرار دادهاند امّا نه در حد شايسته و لازم. ر.ك: خردنامه صدرا. ۲۰. به نقل از حجت الاسلام و المسلمین مرحوم میزا علیرضا غرویُ فرزند میرزا مهدی اصفهانی. |
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
آسمونی : خواجه نصیرالدین محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی از اهالی جهرود از توابع قم بوده است که در تاریخ 15 جمادی الاول سال 597 هجری قمری ولادت یافته است. او به تحصیل دانش، علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید.
خواجه نصیرالدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری پا گذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخته و در آن دوره تاریک و در آن عصری که شمشیر تاتار و مغول خاندانهای کوچک و یا بزرگ را از هم پاشیده و جهانی از حملات مغولها به وحشت فرو رفته و همه در گوشه و کنار منزوی و یا فراری می شدند و بازار کسادی دانش و جوانمردی و مروت می بود و فساد حکمفرما. وجود و بروز چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز است.
در سال 672 هجری قمری خواجه نصیر با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای تاراج رفته را جمع آوری و به مراغه ارسال دارد اما اجل مهلتش نداد و در تاریخ 18 ذی الحجه سال 672 هجری قمری در بغداد دار فانی را وداع گفت و جسدش را به کاظمین انتقال داده و در جوار امامین همامین مدفون گردید.
- منبع، پورتال آسمونی http://www.asemooni.com/event/nasir-aldin-tusi-died#ixzz3nOHF5l3u
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
گلستان شدن آتش نمرود بر حضرت ابراهيم خليل(ع)
عظمت حضرت ابراهيم خليل(ع) به حدي است كه وي همواره موجب نزاع يهودي و مسيحيت و اسلام بوده است و هر يك، آن حضرت را از خود ميداند. از اينرو، خداي متعال او را مربوط به هیچ یک از ادیان ندانسته و او را مسلمان معرفی میکند. ابراهیم(ع) حتي ميان مشركان، مكاني بلند داشت و آثار وي در مكه مكرمه مورد زيارت و تقديس آنان قرار ميگرفت.
نسب حضرت ابراهيم(ع) تا حضرت آدم(ع) در تورات آمده است. نسب نامههاي تورات به كتب اسلامي نيز راه يافته و بدون دقت در اصل و منشأ آن پذيرفته شده است. به عقيده اهل كتاب (در نتيجه جمع بندي حوادث كتاب مقدس) حضرت ابراهيم(ع) حدود 2000 سال قبل از ميلاد، يعني حدود 4000 سال پيش در شهر «اور» به دنيا آمد. به گفته تورات، او در آغاز «ابرام» يعني پدر بلندمرتبه ناميده ميشد. خداي متعال نام وي را در سن نود و نه سالگي به ابراهيم يعني پدر اقوام، تبديل كرد.
شهر اور نزديك يك قرن پيش در عراق در ساحل «فرات» از زير خاك بيرون آمد و آثار باستاني بسياري در آن جا يافت شد. به گفته تورات پدر حضرت ابراهيم(ع) كه «تارح» ناميده ميشد، پسر خود ابراهيم(ع) و همسر وي «ساره» و نوه خويش حضرت لوط(ع) را برداشت و به سرزمين «كنعان» در غرب فلسطين عزيمت كرد. آنان در بين راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر «حران» سكونت گزيدند.
اين شهر در جنوب تركيه فعلي و در مرز سوريه قرار دارد. پدر حضرت ابراهيم(ع) در تورات تارح خوانده ميشود، ولي قرآن مجيد وي را «آزر» بتپرست معرفي كرده است (انعام، 74). پدر حضرت ابراهيم(ع) در سلسله اجداد حضرت رسول اكرم(ص) قرار ميگيرد.
علماي شيعه معتقدند: همه پدران آن حضرت تا حضرت آدم(ع) يكتاپرست بودهاند و به همين دليل گفتهاند: آزر، عموي آن حضرت بوده و استعمال «أب» (پدر) بجاي «عم» (عمو) در زبان عربي نادرست نیست. از آن جمله در قرآن كريم (بقره،133) چنين چيزي ديده ميشود.
تورات ميگويد: حضرت ابراهيم(ع) در 75 سالگي به امر خدا از شهر حران عازم كنعان شد. وي همسر خود ساره و برادرزادهاش حضرت لوط(ع) و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگي به كنعان رفتند و در آن جا روي كوهي در شرق «بيت ايل» خيمه زدند. حضرت ابراهيم(ع) پس از چندي در «حبرون» (الخليل امروزی) ساكن شد و تا آخر عمر در آن جا بود و اكنون مقبره خانوادگي وي در آن مكان است. حضرت لوط (ع) به شهر «سدوم» و شهرهاي مجاور آن رفت. مردم آن شهرها به سبب نافرماني و بياعتنايي به پيام وي به امر خداوند نابود شدند. اين حادثه در قرآن مجيد نيز آمده است.
دو موضوع بسيار مهم در تاريخ حضرت ابراهيم(ع) وجود دارد كه در تورات كنوني اشارهاي به آنها نشده است: يكي جريان بت شكني و به آتش افكندن وي و ديگري داستان بناي كعبه. قرآن مجيد در سورههاي انبيا و صافات، داستان بتشكني و به آتش افكندن او و تبدیل شدن آتش به گلستان را آورده است. در این ماجرا حضرت ابراهیم(ع) برای نشان دادن ناتوانی بتها آنها را شکست و تبر را بر شانة بت بزرگ گذاشت و به آنها ثابت کرد که این اشیاي بیجان لایق پرستش نیستند. «نمرود»، پادشاه اور دستور داد تا آتشی بزرگ شعلهور کنند و ابراهیم(ع) را در آن اندازند. به اذن پروردگار، آتش در برابر چشمان حیرت زدة ایشان سرد و خاموش شد و به گلستان تبدیل گردید.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
یکی از معجزات حضرت موسی(علیه السلام)، عصای حضرت بود. در حالی که ساحران به دستور فرعون،مارهایی را
درآوردند که شروع به خزیدن کردند و مردم از بیم جان خود فرار می کردند، به موسی(علیه السلام) امر شد که آنچه در دست
داری بینداز. حضرت عصای خود را انداخت به امر خداوند تبدیل به اژدهایی شد که تمام مارها و آنچه را که ساحران ایجاد کرده
بودند بلعید. این اژدها آنچنان رعب و وحشتی در دل مردم ایجاد کرد که مردم از خوف جان فرار می کردند و برخی از ترس
جان باختند و مردم و ساحران فهمیدند که این کار عادی نیست بلکه یک امر الهی و آسمانی است.
«
فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبينٌ»(اعراف/107). موسي عصايي را كه در دست داشت بر زمين انداخت. تا عصا را انداخت،
عصا تبديل به اژدها شد
اطرافیان فرعون بادیدن معجزات حضرت موسی علیه السلام وحشت زده شدند و گفتند اوساحر است
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَليمٌ»(اعراف/109).
با شور مشورت تصمیم براین شد که کل ساحران کشور را جمع کرده تا برموسی غلبه کنند
اما موضوع کاملا غیر از آنچه که آنها تصور می کردند شد موسی به امر پروردگار عصایش را انداخت و سحر ساحران باطل
شد
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ»(اعراف/117).
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(اعراف/118). حق روشن شد.
«
فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ»(اعراف/11بالاخره حق پيروز است.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
شش کشور ادعا می کنند بقایای کشتی حضرت نوح علیه السلام در آنجا قرار دارد
بیشتر آدم های دنیا ماجرای حضرت نوح علیه السلام را شنیده اند و آن را باور دارند. حالا چند دهه است که این مساله ذهن اندیشمندان، زمین شناسان، باستان شناسان و علاقه مندان بسیاری را به خود مشغول کرده چرا که سال ها پیش تصاویر ماهواره ای و هوایی از قله کوه آرارات خبر از وجود فسیلی بزرگ به شکل کشتی را می داد و برخی از باستان شناسان معتقدند این، همان باقیمانده کشتی نوح پیامبر علیه السلام است، که در بعضی نیز ذکر شده که کشتی نوح علیه السلام بر قله کوه آرارات فرود می آید. در سال های اخیر شش کشور عراق، سوریه، ترکیه، آذربایجان، ایران و یمن مدعی شده بودند که کشتی نوح علیه السلام در آنجا آرام گرفته. در این میان استدلال های محققان ترک و ایرانی در مورد محل فرود آمدن کشتی نوح علیه السلام از همه قوی تر است.کشتی نوح در ترکیه
اولین بار در سال ۱۹۶۰ بود که صحبت ها و زمزمه هایی در مورد پیدا شدن کشتی نوح علیه السلام آغاز شد. یک خلبان ترکیه ای به نام ایلهان دوروپینار ماموریت داشت تا از منطقه کوه های آرارات برای موسسه ژئوفیزیک ترکیه عکسبرداری کند. در میان تصاویر هوایی که او برداشته بود، بقایای جسمی شبیه به کشتی خودنمایی می کرد؛ کشتی بزرگی که در فاصله ۲۰ کیلومتری جنوب کوه های آرارات به نظر می رسید به گل نشسته بود. این تصویر حدس و گمان ها را در مورد کشتی نوح علیه السلام قوت بخشید و نظر بسیاری از دانشمندان و باستان شناسان را به خود جلب کرد و تحقیقات گسترده ای در منطقه آغاز شد؛ اما اطلاعات زیادی به دست نیامد.
چند سال بعد، یک باستان شناس آمریکایی به نام ران ویت بار دیگر به این کشف خارق العاده علاقه نشان داد و با انجام مطالعاتی دریافت شیء مذکور دقیقا هم اندازه کشتی نوح علیه السلام است که در کتاب های دینی از آن یاد شده است؛
اما بزرگی و عظمت آن و موقعیت قرار گرفتنش در ارتفاع ۱۸۹۰ متری کوه های آرارات امکان هر تحقیقی را غیر ممکن می ساخت. تنها جابه جایی زمین و زمین لرزه می توانست این کشتی را از دل خاک و زیر گل و لای بیرون بیاورد. بخت با دانشمندان و باستان شناسان یار بود و زلزله ای در ۲۵ نوامبر ۱۹۷۸ کوه های آرارات را لرزاند و باعث شد کشتی از اعماق زمین بیرون بیاید. یکسان بودن نوشته های مذهبی و نقل قول های تاریخی نشان می داد که این، همان کشتی نوح علیه السلام است که با این عظمت در ارتفاعات آرارات به زمین نشسته. تحقیقات به مرحله جدیدی رسید و با آزمایش کربنی چوب های پیدا شده، دانشمندان دریافتند که چوب ها متعلق به ۴۸۰۰ سال قبل هستند و این، احتمال درست بودن فرضیه را بیشتر کرد و همچنین پیدا شدن فسیل فضولات و ردپای انواع حیوانات و سنگ نگاره هایی در اطراف کشتی، انگیزه تازه ای به باستان شناسان داد. ران ویت سوراخی در دیواره کشتی پیدا کرد و با استفاده از تکنولوژی رادار، توانست به داخل کشتی راه پیدا کند و با استفاده از ابزارهای مخصوص توانست به چند قطعه فسیل و موی حیوانات دست یابد. به دلیل ارتفاع و شرایط آب و هوایی، فسیل های یاد شده او در شرایط مطلوبی قرار داشتند.
محققان با مطالعات بیشتر و به وسیله دستگاه فلزیاب و رادارهای اسکنی، دریافتند که اسکلت کشتی از آهن و بدنه آن از چوب ساخته شده بود و با کمک رادار توانستند نقشه و الگوی اولیه کشتی را بازسازی کنند. آنها در جریان تحقیقات خود با نوارهایی فلزی، اسکلت آن را روی کشتی کشف شده مشخص کردند و دریافتند بر اثر فشار و برخورد با صخره ها، قسمت هایی آهنی از کشتی کج شده. استفاده بیش از حد از چوب و آهن، آن هم در آن زمان دانشمندان را به تعجب واداشت. با تحقیقات بیشتر، کشفیات جدیدی به دست آمد که بسیاری از دانشمندان و باستان شناسان را بیش از پیش قانع کرد که این همان کشتی حضرت نوح علیه السلام است. در اطراف کشتی شش تخته سنگ بزرگ و صیقلی کشف شد که هر کدام سوراخی بالای خود داشت و به نظر لنگرهای کشتی بود که هر کدام در موقعیتی مناسب برای نگه داشتن کشتی به آب انداخته شده بود. در بالای تپه نزدیک به محل قرار گرفتن کشتی کتیبه ای سنگی نیز کشف شد که قدمتی ۴۰۰۰ ساله داشت و روی آن تصاویری درج شده بود که با آیات و روایات ذکر شده در کتب دینی هماهنگی داشت. تصویر چند نفر روی یک کشتی بر فراز کوهی که در نزدیکی آن یک آتشفشان قرار داشت و دو پرنده که بر بالای کشتی در حال پرواز بودند؛ همان پرندگانی که گفته می شود حضرت نوح علیه السلام برای اطلاع از موقعیت کشتی و نزدیکی به خشکی از عرشه به پرواز درآورد. همچنین چند عدد میخ فسیل شده در بقایای کشتی کشف شد. اگرچه مطالعات همچنان ادامه دارد و گذر زمان و تبدیل شدن بیشتر اجزای کشتی به فسیل های سنگی کار تحقیقاتی را کمی دشوار کرده، اما دولت ترکیه و بسیاری از داشمندان با توجه به شواهد و ظواهر و مستندات موجود، به یقین رسیدند که این همان کشتی نوح پیامبر علیه السلام است و محلی در نزدیکی آن درست کردند که امکان بازدید برای جهانگردان و گردشگران را میسر می کند.
کشتی نوح علیه السلام در ایران
در حالی که محققان ترکیه ای، مکان لنگر انداختن کشتی را در آرارات می دانند محققی به نام دکتر علی اکبر افراسیاب پور مدعی شده که بقایای کشتی نوح علیه السلام در ایران و در رشته کوه های زاگرس قرار دارد. او با انجام تحقیقی در منطقه نهاوند و با گشت و گذار در روایات محلی به این نتیجه رسیده که «نهاوند» همان «نوح، آب بند» است که به علت کثرت استفاده به نهاوند تغییر پیدا کرده. او در مقاله ای به نام «نوح و نوحاوند» مستندات زیادی ذکر کرده که نهاوند از ساخته های نوح علیه السلام است. همچنین در این مقاله به این نکته اشاره می کند که ارتفاع همه قله های زاگرس نزدیک به هم است اما در قلب آن سلسله کوه هایی وجود دارد به نام گرین که در آنها کوهی به نام سرکشتی قرار گرفته که ۲۰۸۰ متر ارتفاع دارد. وجود چنین نامی در منطقه ای که نه دریا دارد و نه راهی که با دریا ارتباط داشته باشد، او را بر این داشت تا به مطالعه این کوه بپردازد و بر فراز کوه دو قبر پیدا کرد که به امامزاده بابای بزرگ معروف است و در فرهنگ ایرانی فقط دو پیامبر به این نام شناخته می شوند؛ یکی حضرت نوح علیه السلام و دیگری حضرت آدم علیه السلام .
او معتقد است توفان نوح علیه السلام دراین منطقه آرام گرفته و کشتی نوح علیه السلام در این نقطه به گل نشسته و می گوید در قرآن ذکر شده که کشتی نوح بر فراز کوه جودی فرود می آید. دکتر افراسیاب پور، عضو هیات علمی دانشگاه شهید رجایی تهران با تحقیقاتی گسترده درمی یابد که در اطراف این منطقه طایفه ای به نام جودی و جودکی زندگی می کردند. او همچنین از ویلکاکس، باستان شناسی صحبت می کند که فرضیه طغیان رود فرات و برپایی توفان را بیان کرده بود، توفانی که تا کوه های زاگرس بالا می آید. دکتر افراسیاب پور در سال ۷۹ مقاله اش را به انجمن نوح شناسی آمریکا می فرستد و چندی بعد سه پژوهشگر آمریکایی به ایران می آیند و همراه او به کوه های سرکشتی می روند. آنها در این منطقه فسیل ها و سنگ هایی پیدا می کنند که شبیه به حلقه های زنجیر است. پس از آن، محققان انگلیسی به منطقه پا می گذارند و چندی بعد غربی ها اعلام می کنند بقایای کشتی نوح علیه السلام در ایران یافت شده و دلایل و مدارک قاطعی برای ادعای خود دارند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
1. کرکی در 16 رمضان 903ق. به محمد حر عاملی در دمشق اجازه نقل روایت داده است(1).
2. در 905ق. در مصر بوده است(2).
3. در 11 شوال 907ق. به حسین بن شمس الدین محمد استرآبادی اجازه نقل روایت داده است.(3)
4. در 916ق. به ایران آمده است(4).
5. در 917ق. کتاب نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت و نیز رساله جعفریه را در«مشهد طوس» نوشته است(5).
6. در 918ق. در اصفهان در دربار شاه اسماعیل حضور داشته و شاهد اعدام مخالفین اسماعیل بوده است.(6)
7. طی سال های 919ق. و 920ق. چند سفیر به ایران می آیند و کرکی در سلطانیه (در حوالی زنجان) در دیدار با سفیر عثمانی به برخی از ایرادات وی پاسخ داده است. بنابر نقل برخی از منابع، قاضی چلبی، فرستاده سلطان سلیم عثمانی(918-926ق) از شاه اسماعیل سه خرده گرفته بود. شاه برای پاسخ دادن به سؤالات وی، دستور داد کرکی را بیاورند تا به آن پرسش ها پاسخ دهد. کرکی در محل مذکور حاضر شد و به برخی از ایرادها پاسخ داد.(7)
8. در سال 924ق. به خوانساری اصفهانی در نجف اشرف اجازه نقل روایت داده است.(8)
9. در سال 926ق. به ابن ابی الجامع در نجف اشرف اجازه نقل روایت داده است.(9)
10. در سال 928ق. به احمد بن ابی الجامع عاملی و شیخ بابا در نجف اشرف اجازه نقل حدیث داده است(10).
11. در سال 929ق. به عبدالعالی استرآبادی در نجف اشرف اجازه نقل روایت داده لکن احتمال می رود در این سال به ایران نیز آمده باشد(11).
12. در سال 930ق. در عراق بوده است(12).
13. در سال 931ق. به احمد بن شمس الدین محمد بن علی خاتون عاملی در نجف اشرف اجازه روایت داده است(13).
14. در سال 933ق. وی «رسالة السجود علی التربة الحسینیة» را در نجف اشرف نوشته گرچه احتمال دارد این رساله در سال 934 به نگارش درآمده باشد.(14)
15. در سال 934ق. به شیخ علی میسی در بغداد اجازه نقل حدیث داده است.(15)
16. در سال 935ق. به نورالدین ابوالقاسم علی عاملی در نجف اشرف اجازه نقل روایت داده است.(16)
17. در سال 936ق. در حال مسافرت به «مشهد طوس» و برگشت به کاشان به سید شمس الدین اجازه نقل روایت داده است.(17)
18. در سال 937ق. به قاضی صفی الدین عیسی در اصفهان(9 رمضان) به سید شمس الدین در قم (11 ذی الحجة) و به احمد بن معین الدین خوانساری در کاشان(9 رجب) اجازه نقل روایت داده است(18).
19. در سال 939ق. به احمد بن سعدالدین استرآبادی در نجف اشرف اجازه نقل روایت داده است.(19)
20. در سال 940ق. در نجف اشرف بدرود حیات گفته است.
پینوشتها:
1. الذریعه، ج1، ص 214؛ اجازات بحار، ج105، ص 57.
2. ماضی النجف و حاضرها، ج3، ص 242؛ تاریخ کرک نوح، ص 135.
3. اجازات بحار، ج105، ص 53.
4. ریاض العلماء، ج3، ص 445.
5. رسائل کرکی، ج1، ص 136؛ امل الآمل، ص 57.
6. غلام سرور، تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمه محمدباقر آرام، ص 62.
7. عالم آرای صفوی، ص 478؛ مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره چهارم، سال هفتم.
8. الذریعه، ج1، ص 212.
9. ماضی النجف و حاضرها، ج3، ص 242.
10. اجازات بحار، ج105، ص 59 و 61؛ ریاض العلماء، ج3، ص 443.
11. الذریعه، ج1، ص 214؛ رسائل کرکی، ج3، ص 117.
12. ریاض العلماء، ج3، ص 444.
13. الذریعه، ج1، ص 213.
14. روضات الجنات، ج5، ص 174؛ اعیان الشیعه، ج8، ص 210؛ ماضی النجف، ج3، ص 242؛ رسائل کرکی، ج2، ص 11.
15. اجازات بحار، ج105، ص 49.
16. الذریعة، ج1، ص 215.
17. الذریعه، ج1، ص 215؛ اجازات بحار، ج105، ص 81.
18. اجازات بحار، ج105، ص 81 و 83؛ الذریعه، ج1، ص 213 و 215.
19. اجازات بحار، ج105، ص 68.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
در اين روز در سال 35 ه عثمان بن عفان بعد از محاصره خانه او توسط مسلمين در سن 81 يا 90 سالكى به دست مردى از اهل مصر كشته شد (1) مسار الشیعه ص21- 22
عثمان را بعد از كشتن از خانه اش بيرون آوردند و در يكى از مزبله هاى مدينه انداختند. جسد او متغیر شد و از هم پاشید و سگ ها یکی از پاهای او را خوردند. (2)بحارالانوار ج31 ص168
از ترس مهاجرين و انصار كسى او را دفن نمى كرد، تا بعد از سه روز با نيرنگ او را به مقبره يهوديان مدينه به نام ((حش كوكب )) بردند که مزبله ای برای قضای حاجت یا مقبره یهودیان بود و دفن کردند. . معاويه در دوران خلافتش خانه هاى بين اين قبرستان و بقيع را خراب كرد، و آن را به قبرستان مسلمين متصل كرد (3)الغدیر ج9 ص131، مروج الذهب ج2 ص341، و..
خلافت غاصبانه عثمان
عثمان بعد از عمر بن خطاب به جاى او نشست . عمر در زمان حيات خود بارها گفته بود كه بعد از من خلافت آن عثمان است ولى به ظاهر امر خلافت را به شورى گذاشت ، و آن را به گونه اى پيش بينى كرد كه سرانجامش خلافت عثمان شود.
بدعتهاى عثمان
عثمان در ايامى كه حكومت را به دست داشت خلافهاى بزرگى انجام داد:
1. منازلى وسيع و زيبا از سنگ و آجر و ساروج و دربهايى از چوبهاى هندى و خوشبو و گران قيمت ساخت . باغها و زمينها و چشمه هاى زيادى را مالك شد، و اموال بسيارى را در خزانه خود جمع آورى كرد. هنگامى كه كشته شد صد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون در هم نزد خازن او بود. اضافه بر زمينهاى اطراف حنين كه صد هزار دينار قيمت داشت ، و گاو و گوسفند و شتر فراوانى كه از او بر جاى مانده بود (4) مروج الذهب ج2 ص341
2. به گروهى چون عبدالرحمن بن عوف و زبير بن عوام آن قدر مال و باغ و زمين داد كه آنها هم خانه هاى سنگى و آجرى و گچ كارى شده بنا كردند. فقط زبير بعد از مرگ پنجاه هزار دينار، هزار غلام و هزار اسب از خود بر جاى گذاشت (5) مروج الذهب ج2 ص341
3. عبيد الله بن عمر را به خاطر قتل سه مسلمان قصاص نكرد بعد از دفن عمر بن خطاب ، عبيد الله پسر عمو چون دسترسى به ابولؤ لؤ پيدا نكرد، بر در خانه او دختر كوچكش را كشت . هرمز عجمى مسلمان و جفينه غلام سعد بن ابى وقاص را هم كشت ، به جرم اينكه چند روز قبل از كشته شن عمر آن دو نفر را ديده بود با فيروز در حال گفتگو هستند.
سعد و قاص عبيد الله بن عمر را به زمين زد و شمشيرش را گرفت و به غلامانش دستور داد او را حبس كردند، تا امر شورى تمام شود. عثمان كه خليف شد، على بن ابى طالب (عليه السلام ) و ديگران گفتند: ((او را قصاص كن )). عثمان او را آزاد كرد و گفت : ديروز پدرش كشته شده ، امروز پسرش را بكشم ؟ من به عنوان خليفه مسلمين ، عبيد الله را بخشيدم (6) الغدیر ج9 ص260
4. حكم بن ابى العاص پدر مروان كه دشمن خدا و رسول بود با احترام به مدينه آورد. او عموى عثمان بود كه به عداوت با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت (عليهم السلام ) مشهور بود. حكم به خاطر جسارتهايى كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نموده بود، از طرف آن حضرت به طائف تبعيد شد. بعد از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ابوبكر و عمر شفاعت عثمان را براى حكم قبول نكردند. همين كه حكومت به دست عثمان رسيد، عموى خود حكم و مروان را با اطرافيان آنها به مدينه آورد و مخالفت صريح با امر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نمود.
ديرى نگذشت كه به جاى حكم ، ابوذر را بعد از ضرب و شتم بسيار تبعيد كرد. از سوى ديگر صد هزار درهم از اموال مسلمين را به حكم داد. همچنين خمس افريقيه را كه صد هزار دينار بود و همه مسلمين در آن شريك بودند، با فدك به مروان داد! و نيز مروان را براى وزارت و كتابت اسرار خود انتخاب كرد و حال اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مروان و حكم را بارها لعنت فرموده بود (7) شفاء الثدور فی شرح زیارة العاشور ج1 ص221
5. وليد بن عقبه را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((اهل آتش است ))، والى كوفه كرد. وليد مردى فاسق و شارب الخمر بود و شبى تا صبح باكنيزان و مغنيه ها مشروب خورد و صبح همان حال به مسجد رفت و نماز صبح را چهار ركعت خواند و گفت : دوست داريد بيشتر بخوانم ! او در حالتى كه سجده را طول داده بود مى گفت : ((اشرب و اسقنى (8) بحارالانوارج31 ص155، تاریخ یعقوبی ج2 ص165، مروج الذهب ج2 ص343-344و...
قتل عثمان به دست مردم
آخر الامر تعداد زيادى از مردم كوفه و مصر و بصره به عنوان اعتراض نزد عثمان آمدند و چون او اوضاع را خطرناك ديد با واسطه قرار دادن امير المؤ منين (عليه السلام )، وعده داد كه به درخواست آنها عمل كند، و حكام را تعويض و حسن سيره و عدل را پيشه كند. اما هنگامى كه معترضين به شهرهاى خود باز مى گشتند، پيك مخصوص عثمان را ديدند كه از بيراهه مى رود. او را گرفتند و نامه اى از طرف عثمان ديدند كه به والى مصر نوشته است : به محض آمدن اينها، يكى را بكش ، و دست ديگرى را قطع كن ... . آنان برگشتند و افراد زيادى در مسير همراه آنها به مدينه آمدند و حدود پنجاه روز خانه او را محاصره كردند.
عثمان در ايام محاصره ، از امير المؤ منين (عليه السلام ) آب طلبيد. حضرت سه مشك آب سرد بردند، ولى آخر الاءمر معترضين به منزل او ريختند و مردى مصرى عثمان را كشت . گرچه بنى هاشم مانع شدند، و بنابر نقلى امام حسن (عليه السلام ) جراحت مختصرى برداشت و سر قنبر زخمى شد (9) مروج الذهب ج2 ص353، تاریخ دمشق ج39 ص418و...
(1) مسار الشیعه ص21- 22
(2)بحارالانوار ج31 ص168
(3)الغدیر ج9 ص131، مروج الذهب ج2 ص341، و..
(4) مروج الذهب ج2 ص 341
(5) مروج الذهب ج2 ص341
(6) الغدیر ج9 ص260
(7) شفاء الثدور فی شرح زیارة العاشور ج1 ص221
(8) بحارالانوارج31 ص155، تاریخ یعقوبی ج2 ص165، مروج الذهب ج2 ص343-344و...
(9) مروج الذهب ج2 ص353، تاریخ دمشق ج39 ص418و...
منبع: تقویم شیعه
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
عید سعید غدیر خم
واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست كه در كنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یك سرزمین نیست. یك تفكر است، نشانه و رمزی است كه از تداوم خط نبوّت حكایت می كند. غدیر نقطه تلاقی كاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آری غدیر یك سرزمین نیست، چشمه ای است كه تا پایان هستی می جوشد، كوثری است كه فنا برنمی دارد، افقی است بی كرانه و خورشیدی است عالمتاب.
و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شكرگزاری، روز پیام رسانی، روز تبریك و تهنیت، روز سرور و شادی و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تكمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفی راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدواری دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزی كه پیروان واقعی مكتب حیات بخش اسلام آن را گرامی می دارند و به همدیگر تبریك می گویند.
... الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا ...امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دین برای شما پسندیدم. سوره مائده آیه ۳.
● داستان غدیر خم
سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی كه تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می كردند تا این كه به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.
نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود كه ناگهان پیك وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده كه: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نكنی رسالت او را ابلاغ نكرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد كرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم كردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدیهای نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می بندم، آنگاه می افزاید چه كسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه یك سخن می گویند خدا و پیامبر داناترند.
رسول گرامی می فرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر نیستم و همگان یك صدا جواب می دهند كه چرا چنین است. آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم یكی ثقل اكبر كه كتاب خداست و دیگری ثقل اصغر كه اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد كه همگان او را در كنار رسول خدا دیدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم.
ای مردم هر كس كه من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تكرار كرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود كه دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت كه: «امروز دینتان را برایتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.
● سندیت واقعه غدیر خم
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر خود نام راویان حدیث غدیر را به ترتیب زمان زندگی ذكر كـرده اسـت:
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) ۱۱۰ نفر، در میان تابعین ۸۴ نفر، در میان علمای قرن دوم هجری ۵۶ نفر، در میان علمای قرن سوم هجری ۹۲ نفر، در میان علمای قرن چهارم هجری ۴۳ نفر، در میان علمای قرن پنجم هجری ۲۴ نفر، در میان علمای قرن ششم هجری ۲۰ نفر، در میان علمای قرن هفتم هجری ۲۱ نفر، در میان علمای قرن هشتم هجری ۱۸ نفر، در میان علمای قرن نهم هجری ۱۶ نفر، در میان علمای قرن دهم هجری ۱۴ نفر، در میان علمای قرن یازدهم هجری ۱۲ نفر، در میان علمای قرن دوازدهم هجری ۱۳ نفر، در میان علمای قرن سیزدهم هجری ۱۲ نفر، در میان علمای قرن چهاردهم هجری ۱۹ نفر.
حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مسند» امام احمد حنبل، در «سنن» ترمذی، «مسند احمد» و در «مستدرك» حافظ ابن عبداللّه حاكم نیشابوری به مضامین مختلف ذکر شده است.
● مفهوم عید
هیجدهم ذی الحجه روز غدیر خم را مسلمین خصوصاً شیعیان عید شمرده اند. لغویون عید را از مشتقات ماده "ع و د" به معنای بازگشت می دانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیكر سرد گرامی می دارند، حیاتی كه در هجوم خزان به سردی می گراید و در بیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش می رود تا آنجا كه گویی هرگز نبوده است.
در مقام تطبیق این نكته با موازین مكتبی و مذهبی باید گفت عید آدمی بزرگداشت بازگشت حیات معنوی انسان است. در چنین باوری نوروز انسان روزی است كه وی به خویشتن باز گردد و گمشده اش را دریابد. مثلاً در ماه مبارك رمضان آدمی بعد از سی روز جهاد و مجاهده با نفس سركش تمام ناخالصی های وجودش را ذوب می كند تا عبودیت ناب در آن تجلی كند و آنگاه عید فطر است. پس عید اسلامی بازگشت حیات است و تعیین آن بر عهده شرع اقدس. غدیر بنا بر این تفسیر هر دو شرط را دارد یعنی هم بازگشت به خویشتن است و هم از طرف شرع مشخص شده است. غدیر بازگشت حیات دوباره اسلام است، علاوه اینكه عید غدیر تشریع هم شده است.
● در زیر به نمونه هایی از روایاتی كه غدیر را عید شمرده اند اشاره می شود :
فرات بن ابراهیم كوفی از امام صادق علیه السلام نقل می كند كه ایشان به نقل از پیامبر اكرم فرمودند :یوم غدیر خم افضل اعیاد امتی ؛روز غدیر بزرگترین عید امت من است .حسن بن راشد می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: غیر از عید فطر و قربان برای مسلمانان عید دیگری هم هست؟ فرمودند: بلی و این عید از آن دو عید دیگر با فضیلت تر است .گفتم كدام روز است ؟فرمود: روز هیجدهم ماه ذی حجه عید غدیر خم .عرض كردم: قربانت شوم در آن روز چه اعمالی انجام دهیم؟ فرمودند: روزه بگیرید بر محمد و آلش صلوات بفرستید ...... یقین بدانید انبیا علیهم السلام روزی كه وصی خود را نصب می كردند امر می كردند كه آن روز را جشن بگیرند.
وقتی به سیره ائمه و پیامبر اكرم مراجعه می شود در می یابیم كه پیامبر و امیر مؤمنان و سایر ائمه با روز غدیر به عنوان یك عید برخورد كرده و مسلمانان را به تبریك و تهنیت گفتن به هم دعوت کرده اند. امام حسن علیه السلام روز عید غدیر در كوفه مهمانی بزرگی برپا می داشتند.
امام علی با فرزندان و گروهی از پیروانش بعد از نماز برای شركت در مجلس به منزل امام حسن علیه السلام می رفتند .و پس از اتمام مهمانی امام حسن علیه السلام هدایایی به مردم اعطا می فرمود .لذا این حركت امام حسن علیه السلام موجب شد مردم به روز عید غدیر عادت كنند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
در پي تهاجم ارتش مزدور بعث عراق براي مقابله با انقلاب اسلامي در 31 شهريور 1359 و ورود نيروهاي نظامي به همراه ادوات سنگين و سبك دشمن در جنوب و غرب كشور، مناطق وسيعي از ميهن اسلامي به اشغال آنان درآمد. در اين ميان، يك لشكر زرهي عراق متشكل از 200 الي 250 تانك، پس از تصرف جاده سوسنگرد - حميديه به اهواز، از مرز بستان عبور كرده و سوسنگرد را به تصرف خود درآوردند. پس از اين تجاوز، رزمندگان اسلام در تاريخ هشتم مهر 1359، در عملياتي، به دشمن حمله برده و عليرغم عدم تجهيز قوا و كمي نيروها، در برابر نيروهاي عراقي مقابله كردند. در ادامه حمله به نيروهاي دشمن، تلفات بسياري بر دشمن وارد آمد به طوري كه پس از آن مجبور به عقبنشيني شدند. در اين حمله، نيروهاي اسلام متشكل از مردم بومي و بسيج، به دشمن امان نداده و در 10 مهر 1359، سوسنگرد را از لوث دشمنان پاك كردند. در اين حملات، بيش از هفتاد تانك و خودروي در پي تهاجم ارتش مزدور بعث عراق براي مقابله با انقلاب اسلامي در 31 شهريور 1359 و ورود نيروهاي نظامي به همراه ادوات سنگين و سبك دشمن در جنوب و غرب كشور، مناطق وسيعي از ميهن اسلامي به اشغال آنان درآمد. در اين ميان، يك لشكر زرهي عراق متشكل از 200 الي 250 تانك، پس از تصرف جاده سوسنگرد - حميديه به اهواز، از مرز بستان عبور كرده و سوسنگرد را به تصرف خود درآوردند. پس از اين تجاوز، رزمندگان اسلام در تاريخ هشتم مهر 1359، در عملياتي، به دشمن حمله برده و عليرغم عدم تجهيز قوا و كمي نيروها، در برابر نيروهاي عراقي مقابله كردند. در ادامه حمله به نيروهاي دشمن، تلفات بسياري بر دشمن وارد آمد به طوري كه پس از آن مجبور به عقبنشيني شدند. در اين حمله، نيروهاي اسلام متشكل از مردم بومي و بسيج، به دشمن امان نداده و در 10 مهر 1359، سوسنگرد را از لوث دشمنان پاك كردند. در اين حملات، بيش از هفتاد تانك و خودروي دشمن در كمتر از نصف روز منهدم گرديد و تعدادي از نفرات آنان به اسارت درآمدند.دشمن در كمتر از نصف روز منهدم گرديد و تعدادي از نفرات آنان به اسارت درآمدند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
روز نهم مهرماه، در هر سال به عنوان روز سالمندان نامگذاری شده است تا گامی در راستای تکریم این پدران و مادران برداشته شود. دوران سالمندی همانند دوران کودکی یا جوانی، یکی از مراحل زندگی است با این تفاوت که دوران کودک و جوانی، سرشار از انرژی و تلاش، ولی دوران سالمندی، همراه با تحلیل قوا و کاهش میزان فعالیت های فیزیكی می باشد.
تا قبل از قرن بیستم و یكم میلادی، میانگین عمر، بسیار پایین بود. اما بهبود وضع تغذیه و پیشرفت های چشمگیر پزشكی و ارتقای سطح بهداشت، سبب افزایش میانگین عمر گردیده است. وجود شمار روز افزون سالمندان در اكثر كشورها موجب شده كه مقامات دولتی و برنامه ریزان اجتماعی، توجه بیشتری به این مسأله ابراز نموده و به وضع مقررات تأمین اجتماعی مطلوب تر آنان همت گمارند. همچنین با وجود كمك های مالی فرزندان به ویژه در كشورهای آسیایی، بازهم اتکای سالخوردگان به تأمین اجتماعی بسیار است و از این رو باز هم حمایت های مادی و معنوی دولت ها را در این زمینه طلب می كند. اگر چه در پرتو تحولات ناشی از انقلاب و به دلیل آداب و رسوم فرهنگی در جامعه ما، كهنسالان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. اما این بدان معنا نیست كه هیچ سالمندی از محیط گرم خانواده اش محروم نمی ماند. زیرا همه ساله، بر شمار سالخوردگانی كه به آسایشگاه های سالمندان، در سراسر كشور مراجعه می كنند، یا از سوی اطرافیانشان به آنجا سپرده میشوند، افزوده می شود. با این حال، به حكم الهی و فطری و سنّت اجتماعی، فرزندان باید حرمت پدر و مادر خود را حفظ كنند و به ایشان احسان نمایند.
●جایگاه سالمندان در پرتو تعالیم اسلامی
برخلاف فرهنگ غرب، كه وجود سالمندان را در خانواده ها، زائدهای مزاحم می پندارند و می كوشند برای آنكه آزادی های شخصی شان محدود نشود و مزاحمی نداشته باشند، به نحوی آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگی دور كنند و به «خانه سالمندان» بفرستند، اسلام به آنان ارج می نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش كرده و به بهره گیری از تجارب و افكار پخته آنان تشویق می كند.
●محور وحدت
مجموعه افراد یك فامیل، نسبت به بزرگ خاندان احترام می گزارند و در كارها با آنان مشورت می كنند و در اختلافات، به رأی و حكمیت و داوری آنان ارج می نهند و گاهی یك سخن از سوی آنان، آتش فتنه ای را خاموش می سازد، یا تفرقه و كدورتی را به وفاق و همدلی و آشتی مبدل می سازد.
نعمت وجود با بركت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتی به جایگاه حساس و مهم و نقش كارگشای آنان پی میبرند كه از دست بدهند. چه بسیار اختلاف ها و قهرها و نزاع های خانوادگی كه پس از درگذشتِ «بزرگ خاندان» چهره نشان می دهد و چه بسیار رابطه ها و رفت و آمدها كه قطع می شود، یا به سردی می گراید، و علت آن فقط از دنیا رفتن محوری است كه مایه دلگرمی، امید، انس و معاشرت فامیل است.
رسول خدا (ص) فرمود: «البَركهٔ مَعَ اكابِرِكم»: بركت و خیر ماندگار، همراه بزرگترهای شماست. در سخن دیگر فرمود: «الشّیخُ فی اَهْلِهِ كالنّبیِ فی اُمّتهِ»؛ پیرمرد در میان خانواده اش، همچون یك «پیامبر» در میان امتش است.
این اشاره به همان نقش محوری، فروغ بخشی، صفا آوری، هدایت و ارشاد، تجمع و الفت است كه در وجود آنان نهفته است. پس اگر بزرگترها در فامیل و خانواده، چراغ روشنی بخش و محور وحدت و همدلی و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهای خانوادگی اند، باید این جایگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقویت قرار گیرد.
●حرمت بزرگترها
رعایت ادب و مقتضای حق شناسی نسبت به عمری تلاش صادقانه و ایثارها، گذشت ها، دلسوزی ها و سوختن و ساختن ها كه بزرگان از خود نشان داده اند، آن است كه در خانواده ها مورد تكریم قرار گیرند، عزیز و محترم باشند، به آنان بی مهری نشود، خاطرشان آزرده نگردد، به توصیه ها و راهنمایی هایی كه از سر سوز و تجربه می دهند، بی اعتنایی نشود.
خود «بزرگسالی» و «سن بالا» در فرهنگ دینی ما احترام دارد. این سخن پیامبر خدا (ص) است: «مَنْ عَرَفَ فَضْلَ كبیرٍ لِسنّهِ فَوَقَّرَهُ، آمَنَهُ اللَّهُ تعالی مِن فَزَعِ یوم القیامهٔ»؛ هر كس فضیلت و مقام یك «بزرگ» را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خدای متعال او را از هراس و نگرانی روز قیامت ایمن میدارد.
احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانی نسبت به كوچكترها، از دستورالعمل های اخلاقی اسلام است و كانون خانواده ها را گرم و مصفا می سازد و این، توصیه امام صادق(ع) است كه فرمود:
«لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرْ كبیرَنا وَ لَمْ یَرْحَمْ صَغیرنا»؛ كسی كه بزرگ ما را احترام نكند و كوچك ما را مورد شفقت و عطوفت قرار ندهد، از ما نیست.
این سخن را نیز از حضرت علی(ع) به یاد داشته باشیم كه فرمود:
«یُكْرَمُ العالِمُ لِعلمه و الكبیرُ لِسِنّهِ»؛ دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، باید احترام كرد.
اگر جوانان قدر پیران را نشناسند و به جایگاه آنان حرمت ننهند، هم رشته های عاطفی پیوندهای انسانی از هم گسسته میشود، هم از رأفت و عاطفه و تجربه سالخوردگان محروم میشوند، هم نشانه بی توجهی خود به ارزشها را امضا كرده اند. حضرت علی(ع) در یكی از سخنان خویش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهای رفتاری مردم، از جمله بر این دو مسأله تأكید می فرماید: ۱- بی احترامی كوچكترها نسبت به بزرگترها ۲- رسیدگی نكردن توانگران به نیازمندان:
«انّكم فی زمانٍ ... لا یُعَظِّمُ صغیرُهم كبیرَهُمْ و لا یَعُولُ غَنیُّهُم فقیرَهم»؛ شما در زمانه ای به سر میبرید كه كوچك به بزرگ تعظیم و تكریم نمیكند و ثروتمند، به فقیر رسیدگی نمیكند!
●تكریم والدین
سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادر باشند كه این وظیفه، سنگین تر و مسؤولیت مضاعف است. قرآن كریم از تندی و پرخاش نسبت به پدر و مادر پیر نهی می كند و به سخن نیك و لحن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رأفت در برابر آنان و خیرخواهی و دعا در حق آنان دعوت می كند.
فرمان خداوند، چنین است:
«اِمّا یَبْلُغَنَّ عِندك الكبرَ اَحَدُهما او كلاهُما فلا تَقُلْ لَهما اُفٍّ و لا تَنْهَرهُما وَ قُلْ لَهُما قولاً كریماً، وَاخفَضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرّحمهِٔ وَ قُل رَبِّ ارحَمْهُما كما ربّیانی صَغیراً»؛
هرگاه یكی از آن دو (پدر و مادر) یا هر دو نزد تو به سن پیری و سالمندی رسیدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مكن و به آنان سخن كریمانه بگو و بال فروتنی را از روی رحمت و شفقت برای آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه كه مرا در خردسالی ام تربیت كردند، تو نیز بر آنان رحمت آور.
ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است كه: آنان را به اسم، صدا نكنی، به احترامشان برخیزی، از آنان جلوتر راه نروی، با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویی، نیازهایشان را برآوری، خدمتگزاری به آنان را وظیفه ای بزرگ بدانی و از آنان در سن كهولت و پیری مراقبت كنی.
در حدیث است كه امام باقر (ع) فرموده است: پدرم به مردی نگریست كه همراه پسرش راه می رفتند و پسر به بازوی پدرش تكیه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان (به خاطر این بی حرمتی نسبت به پدرش) صحبت نكرد.
به همان اندازه كه آزردن آنان و «عاق» شدن، حرام و نكوهیده است و از آن نهی شده است، دل به دست آوردن و جلب رضایت و نیكی به آنان سفارش شده است و این خدمتگزاری، سبب بهشتی شدن فرزندان به شمار آمده است.
«ابراهیم بن شعیب» گوید: به امام صادق(ع) عرض كردم: پدرم بسیار پیر و سالخورده و ناتوان شده است. هر گاه حاجتی داشته باشد او را برمی داریم و بر دوش می كشیم. حضرت فرمود: «اِنْ استَطَعْتَ اَنْ تَلِیَ ذلك مِنْهُ فافْعَلْ و لَقِّمْهُ بِیَدِكَ، فانّه جَنَّهٌٔ لك غَداً»؛ اگر بتوانی عهده دار كارهای او شوی چنین كن، حتی با دستانت لقمه در دهان او بگذار، كه این فردای قیامت، برای تو بهشت (یا سپر از آتش: جُنّه) خواهد بود.
● انتقال فرهنگ
از عمده ترین راههای انتقال یك فرهنگ به نسلهای آینده، رفتار پدر و مادر و مربیان است. كودكان، آنچه را در رفتار بزرگترها ببینند، از آن الگو می گیرند. احترام به بزرگترها و رعایت ادب و تكریم نسبت به سالخوردگان، اگر در عمل و رفتار ما تجلی یابد، فرزندان ما نیز، این فرهنگ را می آموزند و با همین آداب و سنن بار میآیند. كسی كه انتظار ادب و معرفت و حق شناسی از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر و بزرگترها نشان دهد، تا كوچكترها هم از او بیاموزند.
این یك سنت تاریخی و تأثیر و تأثر از اعمال و رفتار است. هر كس چیزی را درو میكند كه كِشته است. اگر در حدیث است كه «لا میراثَ كالادب»؛ هیچ ارثی همانند ادب نیست كه از بزرگان به فرزندان برسد، در این مورد هم مصداق می یابد.
امام علی(ع) فرمود:
«وَقِّرُوا كبارَكُمْ، یُوَقّرْكُمْ صِغارُكُم»؛به بزرگانتان احترام كنید، تا كوچكترها هم به شما احترام كنند.
امام صادق(ع) نیز فرموده است:
«بِّروا آباءَكم، یَبِرُّكُمْ اَبْناؤكُمُ»؛به پدرانتان نیكی كنید، تا فرزندانتان هم به شما نیكی كنند.
این دقیقاً برداشت محصول، از زراعتی است كه انسان با رفتارش در زمین دل و لوح جان كودكان انجام می دهد.
مهمترین درس تربیتی، آن است كه با عمل داده شود. كودكان نیز مستعدترین شاگردانی اند كه «درسهای عملی» را با دقت، از رفتار ما می آموزند. اگر ما به سالمندانمان احترام نگذاریم، از خردسالان و نوجوانان چه انتظاری داشته باشیم كه با سالخوردگان و خود ما با احترام و تعظیم و تكریم، برخورد كنند؟ این ارتباط متقابل در تأثیرگذاریهای رفتاری را نمی توان نادیده گرفت. به قول معروف، اگر احترام امامزاده، توسط متولی رعایت نشود، از دیگران چه انتظاری است؟!
جای سالمندان، پیش از آنكه در «آسایشگاه»ها و «سرای سالمندان» باشد، كانون گرم و بامحبت خانه هاست، تا چراغ خانه روشن بماند و محور تجمع و الفت افراد گردند. و از اندیشه آنان نیز استفاده شود. بالاخره آنان، حاصل یك عمر، تجربه و چشیدن سرد و گرم روزگارند و می توانند «مشاور» خوبی در تصمیم گیریهای زندگی باشند.
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام، آن بیند
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
استادان
آقا سید مرتضی، از ابتدای نوجوانی به تحصیل علم و دانش، علاقه زیادی داشت.پس از آموختن دانش های ابتدایی، برای فراگیری علوم اسلامی به حوزه علمیه نجف رفت و پس از فراگیری علوم پایه (رسائل، مکاسب و کفایه) از محضر آیات عظام و علمای اعلام؛ حاج میرزا علی ایروانی (متوفای 1354 ه.ق) نویسنده حاشیه بر مکاسب مرحوم شیخ انصاری، حاج شیخ میرزا ابوالحسن مشکینی (متوفای 1358 ه.ق) صاحب حاشیه بر کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی، حاج سیدابوالحسن اصفهانی (متوفای 1365 ه.ق) و حاج شیخ محمد کاظم شیرازی بهره های فراوانی برد(10)
حاج سید مرتضی در سالهای اخیر، در مجلس استفتای خصوصی مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد کاظم شیرازی حاضر می شد. وی مدتی به درس آیة الله حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (متوفای 1361 ه.ق) حاضر شد و در معقول و منقول کسب فیض کرد. همچنین از محضر عالم ربّانی، حاج سید علی قاضی (استاد علامه طباطبایی) و آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی، مراحل اخلاق و عرفان را کسب کرد(11).
آیت الله سید محمد فیروز آبادی، فرزند بزرگوار جناب حاج سید مرتضی، می گوید: «از منبع موثق شنیده شد که بارها استاد ایشان مرحوم آیت الله حاج میرزاعلی ایروانی به فرزند ارشدش و سایر شاگردانش می فرمود: جدیت در تحصیل و پشت کار را از آقای سیدمرتضی بیاموزید. این در هنگامی بود که کفایةالاصول را نزد ایشان می خواند و هر روز نوشته های خود را به ایشان عرضه می داشت و استاد برای تشویق، آنها را بررسی می نمود و پس از مقداری اصلاح، تحسین فراوان می کرد.» (12)
تدریس
استعداد و نبوغ آقا سید مرتضی، به زودی او را در ردیف بهترین اساتید حوزه نجف قرار داد. کتاب های سطح را چندین بار تدریس کرد؛ از جمله کفایةالاصول را بیش از شش مرتبه و خارج آن را یک مرتبه تدریس نمود.
بیان زیبا و تعبیر رسایش در تدریس، سبب شد طلاّب و شاگردانش با عشق و شوق به محضر درسش، در مقبره مرجع عالم تشیع آیةالله حاج سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، حاضر شوند و از خرمن پرثمر علم و دانش او خوشه ها بچینند.
شیوه تدریس آیت الله فیروزآبادی به گونه ای بود که با مقدماتی مناسب و بیانی روان و ساده، مطالب سنگین را به شاگردان منتقل می کرد و کمتر کسی از درک مسائل مشکل فقهی یا اصولی بی بهره می ماند. اگر شخصی سؤالی می کرد، یا نقض و ایرادی داشت، با برخوردی نیکو و رعایت انصاف به جوابگویی می پرداخت، و چه بسا حق را به جانب وی می داد(13) علاّمه عبدالحسین امینی (صاحب الغدیر)، یکی از دهها شاگرد او بود که از محضر استاد بهره می برد.
وی دوازده ساعت برای تدریس و تألیف وقت می گذاشت و ایّام تعطیل را به تألیف اثر گرانقدرش «فضائل الخمسة» و «السبقة من السلف» اختصاص داده بود(14).
ویژگیهای اخلاقی
مرحوم فیروزآبادی در خانواده علم و تقوی، در جوار مرقد مطهّر امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، پرورش یافت و فضائل و محاسن اخلاقی عالی کسب کرد. بیشتر روزها، برای زیارت و کسب معنویت، به حرم مطهّر امیرمؤمنان علیه السلام مشرف می شد و از آن بارگاه ملکوتی و پر فیض بهره ها می برد.(15)
با مردم با نیکویی و روی گشاده برخورد می کرد. خوش مشرب و خوش برخورد بود. مجالس عمومی او، مجلس انس و صفا بود و بیشتر به موضوعات علمی و نقل قضایای تاریخی و شیرین سپری می شد، به گونه ای که اهل مجلس، مشتاق شنیدن و ادامه آن بودند.
در امور زندگی قانع و عفیف بود و مقدار زیادی از زیر زمین منزلش را به دست خود حفر کرد. هر روز صبح با لحنی شیوا و صدایی رسا قرآن تلاوت می کرد. شبهای چهارشنبه و در سالهای آخر، شبهای پنج شنبه که خلوت بود، پیاده به مسجد سهله می رفت.
علی دوانی، یکی از همراهان وی در این مراسم می گوید: «در حجره آیت الله فیروزآبادی در مسجد سهله، یک حصیر و بالشی از سبوس گندم و آفتابه ای بیشتر موجود نبود.»
در مسجدِ کوفه مانند مسجد سهله، مقاماتی از انبیاء و اوصیاء علیهم السلام بر پاست. از آن جمله «مقام حضرت ابراهیم علیه السلام» می باشد. ایشان به این مقام علاقه زیادی داشتند تا آنجا که می فرمودند، دوست دارم پس از مرگم مرا دور مقام ابراهیم چندمرتبه طواف دهند(16).
هجرت به ایران
آیت الله فیروزآبادی در سال 1391 ه.ق به خاطر فشار حزب بعث عراق به همراه هزاران تن از ایرانیان شرافتمندِ مقیم عراق و صدها عالم و دانشمند، به ایران کوچ داده شد. وی به شهر مقدس قم، مهد علم و دانش و حرم امن آل محمد صلی الله علیه و آله وارد شد و تا آخر عمر شریف به تدریس فقه و اصول مشغول بود و شبها در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در رواق پایین پا، نماز را جماعت اقامه می کرد(17).
همگام با انقلاب
آیت الله حاج سیدمرتضی فیروزآبادی، با اینکه بیشتر وقت خود را صرف تحقیق و تدریس و تألیف می کرد، امّا هیچ گاه انقلاب اسلامی را از نظر دور نداشت و در مواقع حساس، وظیفه خود را به خوبی انجام می داد. او مورد احترام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) بود.
حجت الاسلام حاج شیخ محمد جواد طبسی در این باره می گوید: «روزی که رژیم ستمشاهی پهلوی، تشکیل کابینه را به بختیار واگذار کرد، او برای انحراف اذهان مردم و انقلابیون، اعلام کرد 90 درصد علما مرا تأیید می کنند. به خاطر دارم که در همان ایّام برخی از دوستان بیانیه ای را تنظیم نموده و خواستار نظرات بزرگانی چون؛ مرحوم آیت الله فیروزآبادی شدند. بنده به محضر ایشان رفته، ابتدا عرض کردم، شاپور بختیار چنین ادعا کرده که 90 درصد علما موافق من هستند، شما چه می گوئید؟ فرمودند: بیخود گفته، دروغ است. عرض کردم: پس شما نظرش را مردود می دانید؟ فرمود: بله. آنگاه اطلاعیه را خدمتشان تقدیم کرده تا آن را امضا و مهر کنند. ایشان بلافاصله ورقه را از دستم گرفته و پای آن را مهر کردند.»
آقای طبسی می گوید: «روزی که حضرت امام امت(ره) به قم تشریف آوردند، روز دوم یا سوم ورود ایشان به قم بود که جهت دیدار با ایشان در سالن کتابخانه مدرسه فیضیّه همراه عده زیادی از علما و روحانیون حضور داشتم. از دور چشمم به مرحوم آیة الله فیروز آبادی افتاد که ایشان نیز جهت ملاقات با امام امت به سالن کتابخانه آمده بودند. شنیدم که مرحوم امام، پس از اتمام ملاقات و سخنرانی کسی را خدمت ایشان فرستادند و از آن مرحوم تشکر کردند.»
آثار و تألیفات
آیت الله فیروزآبادی، آثاری پرمایه و گرانبها از خود به یادگار گذاشت. انتخاب موضوع و ترتیب زیبای بحث و بررسی همه جانبه آن، گویای ذوق، تسلط و تحقیق عمیق وی بود، به گونه ای که آن تألیفات نزد علمای بزرگوار مورد قبول قرار گرفت و بیشتر آنها در ردیف مصادر مهم درسی حوزه های علمیه درآمد.
تألیفات ایشان عبارتند از:
1 - عنایةالاصول فی شرح کفایةالاصول (در 6 جلد)
این کتاب شامل تحقیقاتی پیرامون کتابهای «تقریرات شیخ انصاری»، «رسائل»، «فصول»، «بدایع»،«معالم»، «قوانین»، «هدایةالمسترشدین» و سایر کتابهای مهم در علم اصول است. این شرح با اینکه بدون متن چاپ شده ولی از سایر شرحها و حواشی که متن کفایة الاصول را دارند، مشهورتر و از جهت تیراژ چاپ بر همه تقدم دارد. بعضی چنین عقیده دارند که این کتاب در حقیقت، ایراد بر بسیاری از مضامین کتاب کفایةالاصول است. یکی از مراجع بزرگ نجف اشرف که خود شرحی بر کفایه نوشته است، وقتی «عنایةالاصول» را ملاحظه کرد گفت: اگر می دانستم «عنایةالاصول» چاپ می شود، به نوشتن شرح خود اقدام نمی کردم.
2 - الفروع المهمة فی احکام الائمة (3 جلد، در طهارت استدلالی)
3- خلاصة الجواهر (شرح استدلالی بر منتخب المسائل)
تنها سه جلد خلاصةالجواهر از کتاب طهارت، به چاپ رسیده است. صلاة، صوم، زکاه، خمس و حج آن نیز به خط مؤلف موجود است که هنوز به زیور طبع آراسته نشده است. هرچند از نام کتاب به نظر می رسد خلاصه ای از کتاب «جواهر الکلام» باشد ولی در تفصیل مطالب از آن کمتر نیست و به روش کتابهای حاج آقا رضا همدانی(ره) در دقّت و حسن تعبیر تألیف شده است.
4- منتخب المسائل
مجموعه ای از مسائل فقهی و فتوائی به روش کتاب «منهاج الصالحین» و «وسیلةالنجاة» است و احکام نماز جمعه و احکام مساجد و ریش تراشی را نیز شامل شده است. این کتاب در حقیقت کتابی فقهی بوده است نه رساله عملیه.
5- فضائل الخمسة من الصحاح الستّة و غیرها من الکتب المعتبرة
این کتاب که شامل احادیث و روایتهای مربوط به فضائل و مناقب پنج تن آل عبا علیهم السلام از مهمترین کتابهای اهل سنّت می باشد. گذشته از رواج آن در همه شهرها خصوصا بلاد اسلامی مدرکی ارزنده برای محققان در این موضوع است.
علامه امینی اعلی الله مقامه (از شاگردان آیت الله فیروزآبادی) بارها کتاب فضائل الخمسة را خریده و به شهرهای مختلف اسلامی می فرستاد.
هر گاه آیت الله فیروز آبادی به ایشان می گفت: جا دارد به فرستادن کتاب «الغدیر» اکتفا کنید،علامه امینی پاسخ می داد: «الغدیر» در موضوع ولایت جای خود را دارد؛ ولی «فضائل الخمسة» در دسته بندی روایتهای ولایتی، متقن و مانند «وسائل الشیعة» دارای ترتیبی آسان است و با سرعت می توان روایت مورد نیاز را از آن استخراج کرد. گفتنی است در شهرهای اسلامی گروههایی از اهل سنّت با خواندن این کتاب به مذهب تشیّع گرویده اند، از جمله مؤلف کتاب «ثم اهتدیت» بارها از آیت الله فیروزآبادی یاد می کند و معلوم می شود به خدمت استاد رسیده، از محضرش استفاده کرده است.
آیة الله العظمی حاج میرزا حسن بجنوردی بارها نقل می کرد: «هیچ گاه از کتابهای اصولی یا فقهی آقا سیدمرتضی غبطه نمی خورم. زیرا چنین کتابهایی به حد وافی در دسترس است به چیزی که غبطه می خورم، همانا کتاب «فضائل الخمسة» است که در روز رستاخیز نجات دهنده مؤلفش است.»
این کتاب توسط حجةالاسلام محمدباقر ساعدی به فارسی ترجمه و در چهار جلد به چاپ رسیده است.
6- السبعة من السلف من الصحاح الستة و غیرها من الکتب المعتبرة عند اهل السنة والجماعة
این کتاب گزارشی از گفتار و کردار هفت تن از مخالفین امام علی علیه السلام در صدر اسلام است و مستند به چهل کتاب از مهمترین کتابهای حدیثی و تاریخی اهل سنت است و پرده از رفتار نادرست آنان بر می دارد.
دو کتاب «فضائل الخمسة» و «السبعة من السلف» از کتب مدرکی در جهان اسلام محسوب می شود و مورد توجه دانشمندان و محققین می باشد.
شیوه تألیفی آیت الله فیروز آبادی چنین بود که سرتاسر کتابهای تفسیر و رجال و حدیث را با دقت کامل مطالعه و ملاحظه می کرد تا اگر در موردی غیر از ابواب فضائل و مطاعن روایتی قابل استفاده وجود دارد، بر وی مخفی نماند. علامه امینی صاحب الغدیر با کثرت تتبع و پشتکاری که داشت، گاه برای مدرک بعضی روایات به ایشان مراجعه می کرد.
آیت الله فیروز آبادی در مقدمه «السبعة من السلف» می فرماید: «مقداری از کتاب را به رشته تحریر درآورده بودم، برای اینکه بدانم آیا نوشتن این مطالب مورد رضایت خداوند متعال می باشد، به قرآن کریم تفأل زدم: این آیه شریفه باعث دلگرمی بیشتر من گردید: و نُنَزّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمؤْمِنینَ وَلا یَزیدُالضّالِمینَ اِلاّ خَسارا(18) و ما آنچه از قرآن نازل کردیم، شفای دل و رحمت الهی برای اهل ایمان است و بر کافران به جز زیان چیزی نخواهد افزود.» (19)
آثار چاپ نشده آیت الله سیّد مرتضی فیروز آبادی عبارتند از:
7- حاشیه رسائل
8- حاشیه بر مکاسب
9- رساله عملیه فارسی
10- جزوه ای در ادعیه و مناجات و زیارات که متأسفانه در دست نیست (20)
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
12 سال پیش در سال 2000 میلادی در چنین روز "محمد الدوره" نوجوان 12 ساله فلسطینی هنگامی که پشت پدرخود مخفی شده بود تا از آتش نظامیان صهیونیستی در امان باشد ، توسط یک سرباز مسلح به سلاح گرم با شلیک چند گلوله دربرابر دیدگان پدر، مردم و شبکه های خبری به شهادت رسید
ارتش اشغالگر صهیونیستی و نیروهای امنیتی این رژیم برای بازداشت و زندانی کردن کودکان فلسطینی از راهها و روشهای گوناگون استفاده میکنند که در واقع میتوان گفت، همه آنها نوعی ربودن کودکان از کوچه، خیابان و خانه و کاشانه آنان است!
از آغاز انتفاضه الاقصی در سال 2000 میلادی، شمار کودکان فلسطینی که توسط نیروهای رژیم صهیونیستی بازداشت و زندانی شدند، از مرز 2000 کودک گذشته است.
از این 2000 کودک فلسطینی که از آغاز انتفاضه توسط صهیونیستهای اشغالگر بازداشت شده بودند، هنوز تعداد 350 نفر در بازداشتگاههای این رژیم واقع در اراضی اشغالی زندانی هستند که این امر بطور کامل با قوانین و عرفهای بین المللی مغایرت دارد.
در میان کودکان فلسطینی بازداشت شده که پیشتر بدانها اشاره شده است، 215 تن از آنان بطور موقت در بازداشت بسر برده و منتظر محاکمه از سوی دادگاه این رژیم هستند.
اما متاسفانه قوانین بین المللی در همه موارد و به طور یکسان رعایت نمی شود و با استانداردهای دوگانه ای با آنها برخورد می شود. رژیم اسرائیل یکی از این نمونه ها محسوب می شود که پا را از قوانین بین المللی فراتر گذاشته است و بدون هیچ واهمه ای از عواقب منفی و دغدغه محاکمه در دادگاه های بین المللی هر از گاهی صفحات ننگین تاریخ جنایات خود را قطورتر می کند.
ادامه کشتار، ترور و سرکوب در اراضی اشغالی فلسطین که ماهیت رژیم صهیونیستی طی 6 دهه گذشته با آنها خو گرفته است باید رهبران تشکیلات خودگردان و سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) را به این فکر وادارد که مذاکرات سازش با رژیم اسرائیل و دیگر گزینه های به اصطلاح دیپلماتیک در مجامع بین المللی گستاخی روزافزون رژیم صهیونیستی و کشتار کودکان و نوجوانان فلسطینی را در پی خواهد داشت و هیچ چیز جز سلاح مقاومت نمی تواند حقوق ملت فلسطین را احیا کند و مانع از جنایات صهیونیست ها شود.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
در باغچه زندگی نشسته بود و با دستان کوچکش چیزی می کاشت. نگاهش کردم، حس اعتمادش با نگاهم برانگیخته شد و با چشمان معصومانه اش فهمید چه می پرسم. گفت: ستاره می کارم. دوباره نگاهش کردم، پاسخ داد: میوه های ستاره ام، خورشید خواهد شد. حس غریبی به من دست داد.
چرا خورشید؟ لبخندی زد و باز با همان نگاه پاسخ داد: تمام هستی با آب، خاک و خورشید پیوندی زندگی بخش دارد. گل ها با خورشید برمی خیزند. پرسیدم: پرندگان؟ پاسخ داد: پرواز زیباست، من آواز آنها را حس می کنم. ... و انسان؟ به زمین نگاه کرد و این بار با انگشتان اشاره زبان گشود: ما که می خواستیم زمین را آماده مهربانی کنیم، افسوس که خود نامهربان بودیم.
آری، او ناشنوا بود و برای ایجاد رابطه، از دست هایش استفاده می کرد. همان گونه که تاریخ انسان اندیشه ورز، رابطه ای ناگسستنی با دست های انسان دارد.
---------------------------------------
هشتم مهر هر سال برابر سی ام سپتامبر، «روز جهانی ناشنوایان» نام گذاری شده است.
هدف از این نام گذاری، ارتقای فرهنگ ارتباط با ناشنوایان، دانسته هایی از زبان اشاره و آگاهی سیاست مداران و همچنین عموم مردم از مشکلاتی است که این قشر با آن رو به رو هستند.
در اهمیت حس شنوایی، این گفته هِلِن کِلِر، گویاتر از هر سخنی است. او که با وجود نابینایی و ناشنوایی، یکی از موفق ترین افراد استثنایی است، می گوید:
«اگر این فرصت به من داده می شد که یکی از دو حس خود را بازیابم، ترجیح می دادم نابینا بمانم، ولی بشنوم».
اگر از نعمت شنوایی محروم باشیم، هرچند آموختن برای ما ناممکن نمی شود، ولی بسیار دشوار است. پس توجه به این نعمت بزرگ الهی که یکی از راه های بسیار مهم آموختن و فهمیدن است، حالت سپاس را پیش می آورد و تصور نبود آن کافی است تا به ارزش آن پی ببریم.
از این رو، خدا در قرآن می فرماید:
«بگو: اگر خداوند شنوایی و دیدگان شما را بگیرد و بر دل هایتان مهر بزند، کدام معبود آن را به شما پس می دهد؟» شکرانه این نعمت، بهره گیری خداپسندانه و مسئولانه از آن است، چنان که در یکی از دعاها، خواسته بندگان از خداوند این است: «پروردگارا! ما را از گوش ها، چشم ها و نیروهایمان بهره مند گردان».
اولین معلم گلهای خاموش در ایران
جبار باغچهبان (عسکرزاده) یکی از خادمان پرتلاش فرهنگ ایران و به معنی واقعی کلمه معلم بود. زندهیاد باغچهبان در سال 1298شمسی آموزگاری را در دبستان احمدیه مرند آذربایجان آغاز کرد.
وی مؤسس اولین کودکستان (باغچه اطفال) در تبریز بود. باغچهبان را باید اولین کسی دانست که در ایران، آموزش سمعی بصری را به دستگاه آموزشی کشور وارد کرد.
باغچهبان برای اولینبار به فکر تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا افتاد. در ابتدای کار همه او را مورد تمسخر قرارمیدادند، اما وی طی یک سال موفق شد به سه کودک ناشنوا خواندن و نوشتن بیاموزد. شادروان باغچهبان فعالیت آموزشی خود را در شهر شیراز به مدت 6 سال و بعد از آن در تهران ادامه داد.
وی نخستین دبستان ناشنوایان را در چهارراه حسنآباد در خانهای محقر تأسیس کرد و روش آموزش الفبای دستی را اختراع کرد. همچنین در حین تعلیم و تربیت به روش دیگری دستیافت که امروزه آن روش به نام روش ترکیبی معروف است و با گذشت این همه سال به عنوان مترقیترین روش در مدارس سراسر کشور استفاده میشود.
باغچهبان کتب مختلفی از جمله:
کتابهای کودکان (بابا برفی…)، کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لالها به رشته تحریر در آورده است.
کشفیات جبار باغچهبان عبارتند از:
- روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان
-اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ
-کشف خواص صوتها و تقسیم بندی آنها
-تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان
-اختراع گاه نما و ...
این مرد شریف، معلم دلسوز و مهربان، سرانجام در روز چهارم آذر ماه 1345، در سن 82 سالگی دیده از جهان فرو بست. در گیلان هر ساله یادبودی در همین روز برای این معلم بزرگ با حضور ناشنوایان موفق و معلمین زحمتکش که ادامه دهندگان راه و منش آن بزرگوار هستند، برگزار میشود.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
شعار امسال (۲۰۰۶) روز جهانی دریانوردی: كشتیرانی بین المللی، حمل كننده تجارت جهانی
کشتیرانی به عنوان یک صنعت عظیم نقش مهمی در زمینه اقتصاد جهانی داشته است و در حال حاضر نیز فعالیتهای دریانوردی منبع مهم درآمد بسیاری از کشورهای در حال توسعه می باشد. همچنین این کشورها در مقایسه با سایر کشورها در برخی دیگر از فعالیت ها از قبیل ثبت کشتیها، تأمین نیروی دریارو و بازیافت کشتیها، مالکیت آنها، کشتی سازی و تعمیر و خدمات بندری پیشرو بوده اند. نقش حمل و نقل و ارتباطات برای توسعه پایدار در محیط زیست جهانی، حیاتی و غیر قابل انکار است. برای گسترش یکنواخت جهانی سازی باید کشورهای در حال توسعه بتوانند نقش کامل و مؤثری در این سیستم توزیع داشته باشند و برنامه جامع همکاری های فنی آیمو، خدمات با ارزشی در رابطه با آموزش و ظرفیت سازی در این کشورهای نیرومند دریایی تازه تکوین یافته ارائه می کند.
شاید کشتیرانی یکی از مطرح ترین صنایع جهان در عرصه بین المللی باشد که در عین حال مخاطره آمیزترین آنها نیز محسوب می شود. به تجربه ثابت گردیده است که بهترین راه افزایش امنیت در دریا با توسعه قوانین بین المللی امکان پذیر خواهد بود که از نیمه قرن نوزدهم میلادی از سوی تمامی کشورهای تابعه به مورد اجرا گذارده شده است. کشورهای متعددی با ارائه پیشنهاداتی خواستار تشکیل نهادی بین المللی دائمی برای برقراری امنیت و افزایش آن شدند. در همین راستا در سال ۱۹۴۸ میلادی طی کنفرانسی در ژنو سازمان بین دولتی شورایی در امور دریانوردی ( (IMCOتأسیس گردید که بعدها به سازمان جهانی دریانوردی ((IMO تغییر نام داد.
سازمان جهانی دریانوردی همه ساله روز جهانی دریانوردی را گرامی می دارد. تاریخ دقیقی که به این مناسبت اختصاص یافته است در بین کشورها و دولتهای جهان متغیر است، اما معمولاً هفته آخر سپتامبر (مصادف با اوایل مهر ماه) در اکثر نقاط جهان به این مهم پرداخته می شود.
در خلال گرامیداشت این روز، فتیمیوس میتروپولوس دبیر کل سازمان بین المللی دریانوردی ((IMO ضمن پیام ویژه ای که در خصوص این مناسبت اعلام می نماید، به اهمیت و عمق مساله مورد نظر می پردازد.
گوشه ای از پیام ۲۰۰۶ میتروپولوس: "دریا هیچ یک از مرزبندیهای بین المللی را نمی شناسد و اگر چه اکثر شرکتهای دریایی در خشکی و دور از دید واقع شده اند، کشتی همچنان از همان اهمیتی که در گذشته نیز برخوردار بوده است و شاید فراتر از آن بهره مند است چرا که استانداردهای زندگی در دنیای پیشرفته و صنعتی، موقعیتهای شغلی و امرار معاش میلیاردها نفر در جهان در حال پیشرفت همگی به کشتیها و صنعت کشتیرانی وابسته است. ایجاد شرایطـی توسط آیمو که در آن کشتیرانی بین المللی بتوانند به صورت ایمن و امن همراه با کمتـرین تأثیر در محیــط زیست جهانی مهمتـرین مأموریت این سازمان است و مطمئن هستـم که همـت و پایمردی، تخصـص و تعـهد کلیه افراد ذیربط و دست اندرکار با هر ظرفیتی در سازمان تداوم این موفقیت را تضمین خواهد نمود."
با عنایت به اینکه صنعت دریانوردی به عنوان صنعتی فراگیـر در جهان معاصر مطرح است، کشور ایران نیز می تواند در این فرآینـد جهانی نقش ویژه ای ایفا کند. جمهوری اسلامی ایران که چون پلی بین کشورهای حاشیه خزر و آبهای آزاد جهان قرار گرفته است، ارزانترین راه ترانزیتی بین کشورهای آسیای میانه و دریاهای آزاد جهان است. صدور نفت و گاز و صادرات غیرنفتی از پایانه ها و بنادر خلیج فارس ورود کالا و افزایش این میزان با پذیرش کالاهای ترانزیتی و وجود منابع پروتئینی غنی در خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند، همگی انگیزه هایی بسیار قوی برای دولت جمهوری اسلامی ایران در توجه به این صنعت و توسعه آن است.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
پس از پايان موفقتآميز عمليات ثامنالائمه، پنج تن از فرماندهان رده بالاي ارتش و سپاه جهت تقديم گزارش به امام خميني (ره) بوسيله يک فروند هواپيما ي سي ـ 130 عازم تهران شدند. هواپيما درساعت 19:59 روز هفتم مهرماه در جنوب غربي کهريزک دچار سانحه ميشود و به علتي نامشخص هرچهار موتور هواپيما همزمان خاموش ميشود . خلبان تلاش ميکند هواپيما را در همان منطقه به زمين بنشاند. چرخهاي هواپيما بوسيله دستگيره دستي باز ميشود و هواپيما در زمين ناهموار فرود ميآيد اما پس از طي مسافتي، در نقطهاي متوقف و بال چپ هواپيما به زمين اصابت ميکند. هواپيما آتش ميگيرد و 49 نفر سرنشين آن از جمله 5 تن از سرداران رشيد اسلام به درجه شهادت نائل آمدند.
اين 5 شهيد بزرگوار که در حال خدمت به ميهن اسلامي به جوار رحمت حق تعالي شتافتند عبارت بودند از: 1ـ سرلشکر فلاحي (رييس ستاد مشترک ارتش) 2ـ سرلشکر سيد موسي نامجو (وزير دفاع) 3ـ سرلشکر يوسف کلاهدوز (قائم مقام سپاه پاسداران) 4ـ سرلشکر فکوري (مشاور جانشين رييس ستاد مشترک ارتش) 5ـ سرلشکر جهانآرا (فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر و آبادان)
از نظر ابعاد مذهبی، ایشان هیچ كم و كسری نداشت. مرتب روزه میگرفت و خیلی وقتها نماز شب میخواند. نماز شب او نماز معمولی نبود؛ طوری گریه میكرد كه اتاق به لرزه میافتاد. ما گاهی از صدای گریه او بیدار میشدیم. |
آن قدرعاشق و دلباخته ی امام(ره)بود که همه جا ارادت خودش را به ایشان نشان می داد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت... |
مونس و همدم او در تمامي اوقات قرآن كوچكي بود كه پيوسته همراه داشت و هرگاه فرصت مييافت آن را ميگشود و از سرچشمه زلال اين وحي الهي سود ميجست. همين امر يعني پيروي جزء بجزء احكام الهي و دستورات قرآن او را به گونهاي ساخته بود كه زندگي وي پر از خير و بركت باشد. |
یکروز جواد هراسان به خانه آمد و گفت: ساک مرا ببند میخواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم. برخلاف همیشه نگران شدم و خواهش کردم نرود. به او گفتم: تو مدت ها در جبهه بودی، من و بچهها دوری تو را زیاد تحمل کردیم.... |
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند. |
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
روز بزرگداشت مولوی – هشتم مهرماه در تقویم رسمی کشور به عنوان «روز بزرگداشت مولوی» ثبت شده است.
شرح زندگی مولوی
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری در شهر بلخ دیده به جهان گشود. مولوی از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بوده است.
پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بوده است. پدر مولوی مردی سخنور بوده و مردم بلخ علاقه فراوانی به او داشته که ظاهرا همین وابستگی مردم به او سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه گردید و او را علیه بهاءالدین ولد برانگیخت. به همین دلیل بهاءالدین ولد پدر مولوی احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد.
مسافرتهای مولوی
مولوی در سفر زیارتی که پدرش از بلخ عازم آن شد پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی اقامت کردند و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت.
ازدواج مولوی
مولوی در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء الدین ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود.
سفر مولوی برای تحصیلات
مولوی در عین حالی که مردم را تربیت مینمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهره را برد و ظاهرا به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفاده را برد و از آنجا عازم شهر قونیه گردید و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد میباشد.
آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه
داستان آشنایی مولانا با شمس
مولوی همچنانکه گفتیم یک لحظه از تربیت خود غافل نبوده، تاریخ اینچنین مینویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا میشود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او میپرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب میدهد قیل و قال است. شمس میگوید و ترا با اینها چه کار است و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت میاندازد.
مولانا با ناراحتی میگوید ای درویش چه کار کردی برخی از اینها کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد میباشد. و دیگر پیدا نمیشود؛ شمس تبریزی در این حالت دست به آب برده و کتابها را یک یک از آب بیرون میکشد بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد. مولانا با تعجب میپرسد این چه سرّی است؟ شمس جواب میدهد این ذوق وحال است که ترا از آن خبری نیست. از این ساعت است که حال مولانا تغییر یافته و به شوریدگی روی مینهد و درس و بحث را کنار می گذارد و شبانه روز در رکاب شمس تبریزی به خدمت میایستد. و به قول استاد شفیعی کدکنی تولدی دوباره مییابد.
هر چند که مولوی در طول زندگی شصت و هشت ساله خود با بزرگانی همچون محقق ترمذی، شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی حشر و نشرهایی داشته و از هر کدام توشهای براندوخته ولی هیچکدام از آنها مثل شمس تبریزی در زندگیش تاثیر گذار نبوده تا جائیکه رابطهاش با او شاید از حد تعلیم و تعلم بسی بالاتر رفته و یک رابطه عاشقانه گردیده چنانکه پس از آشنایی با شمس، خود را اسیر دست و پا بسته شمس دیده است.
پس از غیبت شمس از زندگی مولانا، با صلاح الدین زرکوب دمخور گردید، الفت او با این عارف ساده دل، سبب حسادت عدهای شد. پس از مرگ صلاح الدین، حسان الدین چلبی را به عنوان یار صمیمی خود برگزید. که نتیجه همنشینی مولوی با حسام الدین، مثنوی معنوی گردیده که حاصل لحظههایی از هم صحبتی با حسامالدین میباشد. علاوه بر کتاب فوق ایشان دارای آثار منظوم و منثور دیگری نیز میباشند که در زیر به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
آثار مولانا
– مثنوی معنوی: مثنوی معنوی که به زبان فارسی می باشد.
– غزلیات شمس: غزلیات شمس غزلیاتی است که مولانا به نام مراد خود شمس سروده است.
– رباعیات: حاصل اندیشههای مولاناست.
– فیه ما فیه: که به نثر میباشد و حاوی تقریرات مولانا است که گاه در پاسخ پرسشی است و زمانی خطاب به شخص معین.
– مکاتیب: حاصل نامههای مولاناست.
– مجالس سبعه: سخنانی است که مولانا در منبر ایراد فرموده است.
درگذشت مولوی
بالاخره روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ قمری بر اثر بیماری ناگهانی که طبیبان از درمان آن عاجز گشتند به دیار باقی شتافت.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
تولد هادي امت
در حركت نه چندان آرام زمان به گفتة اكثر مورخان ، چشم گيتي در سال 212 هجري قمري به جمال خورشيدي روشن مي شود كه چكيده فضيلت ، جوهره وجود وفيض مطلق است . مولودي كه يادش آرام بخش دلها وپيامش آخرين اميد ونهايت آرزوي دلدادگان به خدا ميگردد.
آن مولود كسي جز علي النقي امام هادي (ع) نبود آمد امام هدايتي كه روشني بخش محفل بشري گرديد وتشنگان حقيقت را از زلال هدايت كه ريشه در وحي دارد سيراب كرد .
امام هادي (ع) در بصريا ( روستايي در سه ميلي مدينه ) از توابع مدينه به دنيا آمد ومكارم اخلاق ، شرافت ونجابت را چون ديگر ستارگان هدايت از خاندان نبوّت در خود جمع داشت.
پس از تولد امام هادي (ع) پدر بزرگوارش امام جواد (ع) همچون ائمه ديگر (ع) سنت شرعي مراسم تولد از اذان در گوش راست واقامه در گوش چپ وصدقه وعقيقه را بطور كامل اجرا نمود.
سال تولد امام هادي (ع)
در باره سال وماه وروز تولد حضرت ، راويان وتاريخ نگاران اقوال مختلفي ذكر كرده اند كه به برخي اشاره مي گردد
1- اكثر مورخان ولادت حضرت را در سال 212 هجري مي دانند . اصول كافي ج1 ص 497 ، الارشاد ج2 ص 297 ، اعيان الشيعة ج 4 ص 252 .
2- بنا بر اقوال ضعيفي ولادت آن حضرت در سال 214 بوده است. الاتحاف بحب الاشراف ص67 ، جوهرة الكلام ص 151 ، مرآة الجنان ج2 ص 159 .
3- مؤ لف تاريخ الخميس در جلد 2 صفحه 321 وصاحب مرآة الجنان در جلد 2 صفحه 159 تولد امام هادي (ع) را در روز سيزدهم رجب ذكر كرداند.
4- برخي نيز تولد امام علي النقي (ع) را در روز دو شنبه سوّم رجب ذكر كرده اند.
5- برخي منابع ، تصريح مي كنند كه تولد امام در ماه رجب بوده است ولي روز تولد را معين نكرده اند از جمله در بعضي از دعاها به اين مطلب تصريح شده است.
بارالها ! از تو مي خواهم ودرخواست دارم به حق دو مولود در ماه رجب محمد بن علي الثاني وعلي بن محمد منتجب (امام هادي ) .
بعضي از منابع تاريخي هم از ذكر روز وماه تولد حضرت خود داري كرده وتنها به ذكر محل تولد يعني (مدينه ) اكتفا كرده اند . الاتحاف بحب الاشراف ص67
نام مبارك
امام جواد (ع) پدر بزرگوار حضرت هادي (ع) نام جد بزرگوارش را (علي) كه نام امير المؤمنين وزين العابدين وسيد الساجدين علي بن الحسين بود بر فرزند خود نهاد وامام هادي (ع) به حكم وراثت ، خصوصيات اين دو بزرگوار را در خود داشت . او بلاغت وسخنوري را از امير بيان منشأ بلاغت وخواستگاه فصاحت به ارث برده بود وتقوا عبادت را از سيد الساجدين.
كنيه
كنيه گذاري بر افراد از جمله رسمهاي عرب بوده ونوعي احترام بشمار مي رفته است تا جايي كه مردمان آنروز با كنيه به تفاخر مي پرداختند .
اُكَنّيهُ حينَ اناديهِ لِاُكرمه ولا اُلَقِبهُ والسوأة اللقب
هنگامي كه او را مي خوانم با كنيه او را صدا مي زنم وبه اولفب نمي دهم زيرا لقب دادن ، سبك شمردن است .
ائمه (عليهم السلام) اين نكته را بخوبي رعايت مي كردند وحتي به اطفال خود كنيه گذاشتنه وآنان را با كنيه صدا مي زدند زيرا احترام نهادن در رشد رواني وبلوغ اجتماعي فرزند اثري مهم وژرف دارد كه امير مؤ منان در شعر ي كه به اين مضمون روايت شده مي فرمايد
نحنُ الكرمُ وَطِفْلُنا المهدُ يكني إنّا إذا قعدَ اللئامُ علي بساطِ العزِّ قمنا
ما بزرگمنش هستيم وبه فرزندانمان از زمان كه در گهواره هستند كنيه مي دهيم
راه ما از راه افراد پست وبي ريشه جداست واگر آنان از راهي بروند ما از آن رو برمي گردانيم وبر يك سفره نمي نشينيم.
امام جواد (ع) به تاسي از امامان سلف فرزند خود را ابو الحسن خواند ودر اين كنيه او را به امام موسي بن جعفر وامام رضا (ع) همانند ساخت.
محدثين وروات جهت تشخيص وتفكيك ، صفتي به ابو الحسن افزوده امام موسي بن جعفر (ع) را ابو الحسن الاول ، امام رضا (ع) را ابو الحسن الثاني وامام هادي (ع) را ابو الحسن الثالث مي خوانند .
القاب
القاب امام گوشه هايي از فضائل ،مناقب وصفات والاي ايشان را به خوبي تصوير مي كنند
الامين ،التقي ،الناصح ،المتوكل،المرتضي،الفقيه ،الطيب،العسكري،الوضح،الرشيد، الشهيد ، الوفي ، الخالص، العالم ، نقي، فتاح ،هادي، مؤتمن ، نجيب
حکّام زمانه امام دهم
امام هادی در طول دوران امامتشان با 6 نفر از خلفاء عباسی معاصر بودند: معتصم عباسی (م 227 ه ) واثق(م 232 ه ) متوکل(م 247 ه ) منتصر (م 248 ه ) مستعین(م 251 ه ) معتز (م 255 ه ) که در این میان دوران متوکل عباسی هم به لحاظ طول زمان و هم به لحاظ ثبات حکومت عباسی دارای جایگاه خاصی است.
می دانیم که متوکل دشمنی خاصی با اهل بیت علیهم السلام داشته است و به ویژه نسبت به امیرالمومنین بی ادبی می کرده است. اساسا تبعید امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا و تحت نظر قراردادن ایشان در آن جا از اقدامات متوکل برای کنترل حضرت قلمداد میشود. شواهد بسیاری بر این مدعی است، از جمله تصریح سبط ابن جوزی بر این مطلب. او از قول دانشمندان تاریخ نقل می کند که متوکل به یحیی بن هرثمة گفت: ( اذهب الی المدینة و انظر فی حاله و اشخصه الینا ).
تاریخ انتقال حضرت سال243 بوده است و همانگونه که شیخ مفید تصریح فرموده ده سال و چند ماه در اقامت جبری به سر می بردند. (هر چند سبط ابن جوزی آن را 20 سال و 9 ماه ذکر کرده است. )
پایگاه اجتماعی امام
مکانت و منزلت معنوی حضرت در جامعه را می توان از داستانی که جناب کلینی در کافی شریف روایت کرده است فهمید. خلاصه آن چنین است که :
« متوکل در اثر یک بیماری در آستان مرگ قرارگرفته بود. با توصیه پزشکی ایشان (امام هادی علیه السلام)، مشکل متوکل برطرف می شود و مادرش مبلغ ده هزار دینار به حضرت تقدیم می کند.»
از اینجا معلوم می شود که منزلت ایشان حتی در بین نزدیکان خلیفه نیز روشن بوده است. دنباله قضیه هم جالب و در عین حال تلخ است:
«بعد از چند روز، فردی در نزد متوکل سعایت (و سخن چینی) امام را می کند و مدعی می شود که حضرت اموال و اسلحه جمع کرده است. متوکل دستور بازرسی شبانه منزل امام را صادر می کنند و اموال را توقیف کرده و می برند اما بعد معلوم می شود که این اموال را مادر خلیفه فرستاده بوده است و مشکل برطرف می شود. هنگامی که مامور بازرسی برای عذر خواهی خدمت امام بر می گردد ایشان این آیه را خواندند.(سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون)
قضیه دیگری در این زمینه وجود دارد که نشان دهنده ارج مظلومیت آن حضرت است. مسعودی در مروج الذهب نقل می کند که در مورد دیگری از امام نزد متوکل بدگوئی می کنند. او جماعتی از ترکها را مامور کرد امام را بازداشت کنند. آنان شبانه به منزل حضرت ریختند و امام را در حالیکه مشغول تلاوت قرآن بود دستگیر کرده نزد خلیفه آوردند. مجلس شراب بود و متوکل جام شرابی در دست داشت. حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و با کمال وقاحت به ایشان مشروب تعارف کرد. امام فرمود بخدا قسم هرگز با گوشت و خون من تا کنون مشروبی مخلوط نشده است. متوکل از امام در خواست خواندن شعر کرد اما امام با خواندن چند بیت شعر آموزنده درباره مرگ از فرصت استفاده کرده و مجلس معصیت را به مجلس تذکر تبدیل نمودند.
شعر ملکوتی امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل عباسی، تأثیری همچون شمشیر امیرالمونین علی علیه السلام در نبرد احزاب داشت. آن حضرت، آنچنان در این شعر، استوار و قاطع سخن گفتند که اشک متوکل عباسی جاری شد و از گریه متوکل، همه حاضران در مجلس نیز به گریه افتادند و در ادامه متوکل منقلب شد و کاسه شراب را شکست
امام علیه السلام این اشعار را خواند:
باتو على قلل الأجبال تحرسهم
غلب الرجال فما أغنتهم القلل
و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم
فاودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم
أین الأساور و التّیجان و الحلل
أین الوجوه التى كانت منعمّة
من دونها تضرب الاستار و الكلل
فاءصفح القبر عنهم حین سائلهم
تلك الوجوه علیها الدّود تنتقل
«شاهان بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند، در حالى كه مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى كردند، ولى قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.
آنان پس از مدت ها عزت از جایگاه هاى امن به زیر كشیده شدند و در گورها جایشان دادند. چه منزل بد و ناپسندی!
پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاج ها و لباسهاى فاخر؟ كجاست آن چهره هاى در ناز و نعمت پرورش یافته كه به احترامشان پرده ها مى آویختند؟ بارگاه و پرده و دربان داشتند.
گور به جاى آنان پاسخ داد: بر آن چهره ها هم اكنون كِرم ها راه مى روند. اكنون كِرم ها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مجادله مى كنند.
آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولى امروز آنان كه خورنده همه چیز بودند، خود خوراك حشرات و كرم هاى گور شده اند».
دهمین امام روشنایی و هدایت علیه السلام با خواندن این اشعار كه متوكل انتظار آن را نداشت بزم خلیفه را دگرگون كرد.
مسعودى مى نویسد: متوكل و تمام حاضران گریستند و آنگاه متوكل دستور داد بساط شراب را برچیدند و سپس چهارهزار درهم به امام علی النقی علیه السلام داد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. ( برگرفته شده از کتاب «چهره هاى درخشان چهارده معصوم علیهم السلام»، سید عبدالله حسینى دشتى)
دور امّا نزدیک
با اینکه امام هادی علیه السلام در بخش مهمی از زندگانی خود از حضور در جمع شیعیان و ارادتمندان دور بودند اما با استفاده از دو راه ارتباط خویش را با آنها حفظ کردند:
راه اول : از طریق وکلای خود با شیعیان ارتباط داشتند:
اساسا با گسترش تشیع از زمان امام صادق علیه السلام شبکه وکالت هم توسط ائمه اطهار مورد توجه قرار می گیرد و شیعیان مناطق دوردست بوسیله نوّاب و وکلا با ائمه ارتباط پیدا می کردند.
اساسا با گسترش تشیع از زمان امام صادق علیه السلام شبکه وکالت هم توسط ائمه اطهار مورد توجه قرار می گیرد و شیعیان مناطق دوردست بوسیله نوّاب و وکلا با ائمه ارتباط پیدا می کردند
امام هادی علیه السلام هم در همین راستا این روش را ادامه دادند. ایوب بن نوح، جعفر بن سهیل صیقل، علی بن جعفر همانی ، فارس بن حاتم قزوینی ، علی بن ریان بن صلت قمی، علی بن حسین بن عبد ربه ، ابو علی بن راشد، علی بن مهزیار اهوازی ابراهیم بن مهزیار اهوازی، ابراهیم بن محمد بن همدانی، محمد بن فرح، خیران احمد بن اسحاق قمی و از همه مهمتر عثمان بن سعید عمری اسامی 14 وکیل امام است که در اختیار داریم.
راه دوم : از راه مکاتبه و نامه نگاری با ارادتمندان:
آنگونه که مرحوم آیة الله میانجی در کتاب ارزنده مکاتیب الائمة جستجو کرده اند از آن حضرت 266 نامه در موضوعات مختلف به دست ما رسیده است.
میراثی گرانسنگ
از امام علی النقی علیه السلام چند یادگاری برای ما رسیده است که متاسفانه در بین شیعیان نیز غریب می باشند. در این مجال مختصرا آنها را یادآور می شویم.
1- زیارت جامعه کبیره:
علاوه بر نامه های یاد شده احادیث منقول از آن امام همام بخش دیگری از میراث حضرت را برای ما به یادگار گذاشته اند که یکی از مهمترین و معروفترین آنها زیارت جامعه کبیره است. جناب شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه این زیارت عالی قدر را از آنحضرت روایت کرده اند.
زیارت جامعه یک دوره امام شناسی شیعی را به صورت روشن مطرح نموده است و اگرچه از نظر اعتبار سند محل بحث واقع شده لکن از جمله مواردی است که در اثر قوت متن اعتبار و ارزش بالائی را در میان بزرگان ما پیدا نموده است و آنها متن حدیث را دلیل بر صدور آن می دانند
درباره زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ در این مختصر نمیگنجد. اما به همین میزان می توان اشاره کرد که زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیحترین و قویترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهمالسلام آن زیارت را میخوانیم.
2- زیارت غدیریه:
زیارت غدیریه نیز سندی بسیار معتبر دارد و روایتگران و گزارشگران آن از بزرگان شیعه هستند، این زیارت مربوط به روز عید غدیری که امام هادی علیه السلام در سفری که به اجبار متوکل از مدینه به سامرا داشتند. در نجف اشرف بودند و این زیارت را خطاب به قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی(علیهالسلام) قرائت کردند.
دوستداران اهل بیت از این نکته غافل نباشند که زیارت غدیریه مثل زیارت عاشورا که مخصوص روز عاشورا نیست؛ این زیارت هم مخصوص روز عید غدیر نیست و خوشبختانه محدث قمی نیز این زیارت را به طور کامل در کتاب شریف مفاتیح الجنان آوردهاند و بر این نکته که هر روز میتوان این زیارت را قرائت کرد، تصریح دارد.
3- دعای کوتاه در کنار قبر مبارک آن حضرت:
امام هادی(علیه السلام) آنقدر مهربان است و آنقدر برای زائران و دوستداران و شیعیان خیر میخواهند که فرمودند: از خدا خواستهام که هر کس این دعا را در کنار قبر من بخواند ناامید برنگردد:
«یا عُدَّتى عِنْدَ الْعَُدَدِ وَ یا رَجآئى وَالْمُعْتَمَدَ وَ یا كَهْفى وَالسَّنَدَ یا واحِدُ یا اَحَدُ وَ یا قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَسْئَلُكَ الّلهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَلَمْ تَجْعَلْ فى خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ اَحَداً صَلِّ عَلى جَماعَتِهِمْ وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا ؛ اى ذخیره من در برابر ذخیرهها و اى امید من و تكیهگاهم و اى پناهگاه، و پشت و پناهم اى یگانهاى یكتا و اى كه درباره خود فرمودى: بگو خدا یكى است، از تو خواهم. خدایا به حق هر كس از آفریدگانت خلق كردى و هیچ كس را مانند آنها در میان آفریدگانت قرار ندادى درود فرست بر گروه آنها و درباره من چنین و چنان كن.(در اینجا حاجات خود را بگویید)»
4- نماز بالای سر در حرم حضرت رضا علیه السلام:
ایشان فرمودند: هر کس از خداوند حاجتی دارد پس قبر جدم حضرت رضا را در طوس زیارت کند و دو رکعت نماز نزد قبر او بگزارد و در قنوت نماز حاجتش را طلب کند خداوند دعایش را اجابت می کند مگر اینکه در مورد گناه یا قطع رحم باشد. بر اساس این فرمایش امام هادی(علیه السلام) سزاوار است که از این پس که به مشهد مقدس و حرم مطهر رضوی مشرف می شویم در نماز بالای سر از خدای متعال حوائجمان را طلب کنیم و به یاد این یادگار ارزشمند امام هادی(علیه السلام) هم باشیم.
5- پنجمین یادگار تعقیب نماز :
از علی بن مهزیار روایت شده که محمدبن ابراهیم به حضرت امام علی النقی علیه السام نامه ای نوشت که اگر مصلحت میدانید به من دعایی تعلیم دهید که بعد از هر نماز بخوانم تا خداوند به سبب آن خیر دنیا و آخرت به من عنایت فرماید. امام هادی علیه السلام این دعا را آموزش دادند.
«اَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَریمِ وَ عِزَّتِكَ الَّتى لا تُرامُ وَ قُدْرَتِكَ الَّتى لا یَمْتَنِعُ مِنْها شَىْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ مِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ كُلِّها وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ؛ پناه برم به ذات بزرگوارت و به عزتت كه مورد دستبرد نیست و قدرتت كه چیزى از آن خوددارى نتواند، از شر دنیا و آخرت و از شر تمامى دردها و جنبش و نیروئى نیست جز به خداى
کتابشناسی امام هادی علیهالسلام
1. ارفع، سیدکاظم، امام علی النقی علیهالسلام ، فیض کاشانی، تهران، 1370.
2. رفیعی، علی، تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، امام هادی علیهالسلام ، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1370.
3. سازمان تبلیغات اسلامی، امام هادی علیهالسلام ، ترجمه: واحد تدوین و ترجمه، تهران، 1368.
4. سحاب، ابوالقاسم، زندگانی حضرت امام علی النقی علیهالسلام ، اسلامیه، تهران، 1375ق.
5. شریف قرشی، باقر، زندگانی امام علی الهادی علیهالسلام ، ترجمه: سید حسن اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1371.
6. شیرازی، رضا، دهمین ستاره (داستان زندگی امام هادی علیهالسلام )، پیام آزادی، تهران، 1373.
7. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، زندگانی پیشوای دهم، امام هادی، نسل جوان، قم، 1357.
8. عمادزاده، حسین، زندگانی حضرت امام علی النقی الهادی علیهالسلام ، شرکت سهامی طبع کتاب، تهران، 1341.
9. کمپانی، فضل اللّه، حضرت امام علی النقی علیهالسلام ، مفید، تهران، 1360.
10. گروه نویسندگان، پیشوای دهم، حضرت امامعلیبنمحمدالهادی علیهالسلام ، موسسه در راهحق، قم، 1371.
11. گروه نویسندگان، تحلیلی از زندگانی امام علی النقی علیهالسلام ، موسسه احیا و نشر میراث اسلامی، قم، 1359
12. مدرسی، سیدمحمدتقی، زندگی و سیمای حضرت امام هادی علیهالسلام ، ترجمه: محمد صادق شریعت، انصارالحسین، تهران، 1370.
13. نجفی، محمدجواد، ستارگان درخشان، اسلامیه، تهران، ج 12، 1361.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
درسال 1298 هجری شمسی در اصفهان دیده به جهان گشود . جد اعلایش ملا صالح مازندرانی و از نواده های دختری مجلسی اول (قدس الله سره ) می باشد . پدرش حاج شیخ نصر الله ملبس به لباس روحانیت بود اما کاسب و شغلش صحافی کتب مذهبی بود و در نجف اشرف در کتابخانه امیر المؤمنین نزد علامه امینی(ره) کار می کرد . بسیار مورد علاقه و لطف و عنایت مرحوم امینی واقع شده بود . حاج نصر الله مردی بسیار پرهیزکار و اهل ذکر و معرفت و کرامت بود ، مقید به آداب و سنن دینی و نافله و زیارت عتبات عالیات و زیارت عاشورا بود . فوت او حدود سال 1344 در نجف اشرف واقع شد .
مراسم تشییع و ختم حاج نصرالله در نجف اشرف مانند مرجع تقلیدی که از دنیا رفته باشد بسیار سنگین و مجلل و با شکوه با حضور انبوه علماء و فضلا و طلاب و مراجع تقلید و کسبة نجف اشرف برگزار شد و مرجع اعلای شیعه مرحوم آیت الله العظمی خوئی بر جنازه ایشان در صحن مطهر امیرالمؤمنین (ع) نماز خواند ، مدفنش در وادی السلام نجف کنار مقبره هود و صالح پیغمبر می باشد .
آیت الله صافی تحصیلات ابتدایی را تاسوم دبیرستان در اصفهان گذرانید ، هوش و استعداد سرشار او بخصوص مراتب اخلاقی و مظلومیت و سکوت مطلق و مداوم او در همان دوران کودکی و نوجوانی باعث شد که نامش عنوان مثل معروفی از یک دانش آموز ممتاز و کامل پیدا کند .
سپس با راهنمایی و تشویق مرد زاهد و وارسته زمان مرحوم حاج شیخ احمد حججی نجف آبادی که مردی کاردان و گوهر شناسی بود وارد رشته علوم دینی شد ، چیزی نگذشت که او را با جمعی دیگر از طلاب به خدمت سربازی بردند، خدمتی بسیار پر درد و رنج و پرمشقت ، از اصفهان او را با پای پیاده در هوای گرم و آذوقه ای ناچیز به اهواز بردند ، تقید به نماز اول وقت و نافله و سحرخیزی و حتی روزه گرفتن در آن گرمای طاقت فرسای اهواز حتی در حساسترین شرایط و موقیعتهای خدمت از او یک سرباز ممتاز و قدیس ساخته بود .
پس از بازگشت از سربازی یکسره وارد حوزه علمیه اصفهان شده و در مدرسه نوریه مشغول تحصیل می شود ، مقدمات و ادبیات را در اصفهان باتمام رساند در سال 1320 وارد حوزه علمیه قم می شود و حجره ای محقر در مدرسه حاج ملاصادق را محل سکونت خود قرار می دهد ، دروس سطح را در قم فرا میگیرد و در کنار تحصیل به تهذیب و تزکیه نفس می پردازد و در این میان خدمت آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری می رسد که اهل دل و زاهد زمانش بود و اخلاق را نزد آن استاد اخلاق تلمذ می کند تا جائی که مجالس انس با ایشان داشت و مورد لطف و نظر خاص این مرجع عالیقدر واقع شده بود .
تفسیر را نیز با دوست صمیمی خود مرحوم مطهری بصورت خصوصی نزد قدیس زمان مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری فرا میگیرد آنگاه به هجرتی سازنده تر هدایت می شود و برای کسب مدارج علمی و معنوی هوای نجف را در سر می پروراند (الذین هاجروا و جاهدوا لنهدینهم سبلنا)
در سال 1322 برای تکمیل علوم و معارف الهیه ، هجرت به نجف اشرف را آغاز می کند و در کنار باب علم نبوت و امام العارفین امیرالمؤمنین(ع) مشغول به تحصیل و تهذیب می شود و طی 28 سال اقامت کنار بارگاه مولی الموحدین(ع) از برکت آن امام متقین به عالی ترین مراتب علمی و عرفانی می رسد و در نجف یعنی معدن علم و معنویت جهان اسلام بعنوان یک شخصیت برازنده و استثنائی در علوم و معارف زبانزد خاص و عام می شود و شاگردانی نخبه و مجتهد و صالح تربیت می کند که اکنون در گوشه و کنار عراق و ایران و سایر بلاد هر کدام مشعل دار تعلیم و تربیت و هدایت هستند و کرسی درس خارج دارند . اساتید علمی ایشان در نجف عبارتند از :
شیخ محمد کاظم شیرازی :
خارج مکاسب
سیدعبدالهادی شیرازی :
خارج بحث طهارت
آیت الله سید محسن حکیم :
خارج فقه
شیخ محمد علی کاظمینی
ملاصدرا بادکوبه ای : معقول
و بیشترین استفاده را از محضر مرحوم آیت الله العظمی خوئی کسب می کند ، دروس فقه و اصول و تفسیر ایشان را تماماً شرکت کرده و تقریر می کند .
آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی - دارالصادق اصفهان - صافی اصفهانی
1 - یک دوره اصول ، تقریرات بحث آیت الله العظمی خوئی(ره) همراه باتعلیقات و نظریات ایشان که بعد از ارتحال ایشان به همت فرزند فاضل ایشان استاد حاج شیخ علی صافی اصفهانی به چاپ رسیده است . در جلد 4 مطبوع
2- مکاسب محرمه و بیع غیر مطبوع
3- طهارت غیر مطبوع
4- صلاه غیر مطبوع
5- ترجمه نقد فلسفه داروین تالیف حاج شیخ محمدرضا نجفی غیر مطبوع
6-متفرقاتی در حدیثو تفسیر و شعر و عرفان و تصوف مخلوط
7-متفرقاتی درباره حج و اسرار آن ، روزه ، مذاهب اربعه مخلوط
1- درسهای اخلاق و معارف اسلامی ( در 2جلد مطبوع )
2- یک دوره اقتصاد استدلالی بر اساس مبانی فقهی
3- اقتصاد ساده برای دانشجویان
که جلسات فوق به همت و تدبیر استاد حاج شیخ علی صافی تشکیل شد و اکنون در دارالصادق اصفهان در دست تحقیق و چاپ است .
4- تقریرات خارج اصول یکدوره
5- تقریرات خارج طهارت
6- تقریرات خارج خمس
7- تقریرات خارج قضا و شهادات
8- تقریرات خارج حج
9- تقریرات درس رجال
10- متفرقاتی در تفسیر و حدیث و شعر و علوم قرآن و اسرار حج
11- اقتصاد استدلالی برای طلاب
12- اقتصاد مقایسه ای بین اسلام ، کمونیسم و کاپیتالیسم برای دانشجویان
13- بحثی پیرامون استعاذه
لازم به تذکر است که آیت الله صافی(ره) هیچگونه استاد سلوکی نداشته اند ، تنها در محضر همین سه شخصیت مذکور استفاده های اخلاقی کرده اند گر چه با اغلب مدعیان رفت و آمدهایی داشتند و با بعضی از آنها روابط بسیار نزدیک و خانوادگی نیز داشته اند اما به عنوان شاگرد سلوکی نزد کسی تلمذ نکرده اند استاد ایشان در سیر و سلوک قرآن و عترت بود و لا غیر و طریق و روش ایشان در تهذیب نفس پیرامون 4 محور دور می زد :
1- عمل به دستورات شرع مقدس تا آخرین نفس (بر خلاف دیگران که عبادات را از واصل ساقط می دانند ) .
2- محبت به خدا و اولیاء خدا(یعنی معصومین علیهم السلام ) .
3- توسل به ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام .
4 - تسلیم مطلق و بی قید و شرط در برابر معصوم علیه السلام و لا غیر (به خلاف دیگران که به استاد و پیر و مرشد سر می سپارند و تسلیم مطلق آنها می شوند ).
در سال 1350 پس از فوت مرحوم آیت الله طبیب زاده که امام جماعت مسجد کمرزرین و مرد پارسا و زاهد زمان در اصفهان بود بنا به دعوت علماء و مردم اصفهان و فرمان استادش مرحوم آیت الله العظمی خوئی(ره) به اصفهان باز می گردد ودر مسجد کمر زرین طی مراسم جشن با شکوهی با تعطیلی مساجد و اجتماع علما و ائمه جماعات اصفهان امامت آن مسجد را آغاز می کند و در همان مسجد شروع به تدریس تفسیر و علوم قرآنی می نماید و گاه و بیگاه نیز به منظور مبارزه با انحرافات اعتقادی و آگاه کردن مردم از نقشه های استعمار برای نابودی دین و مذهب ، به کرسی خطابه می نشست و با یک دنیا صدق و صفا ، حقیقت و امانت که لازمه دلدادگان به حضرت حق است مردم را از خطر انحراف و بی دینی و روشنفکرهای بیگانه آگاهی میداد و دربرابر امثال کسرویها ، شریعتیها و شهید جاوید ها و سروشها و بنی صدرها (در زمان ریاست جمهوریش) حتی در برابر افکار خام و اعتقادات باطل فلاسفه و نیز در برابر انحرافات و بدعتهای عارف نمایان دنیا طلب و مخالفین زعامت و مرجعیت غیرت دینی اش به جوش می آمد و با شهامت و شجاعت تمام و اعجاب انگیز در مقابل آنها می ایستاد و از قرآن و عترت و صاحبان شریعت وصراط مستقیم خالصانه دفاع می کرد . تا جائی که دشمنان شروع به تهمت زدن و شایعه پراکنی بر علیه ایشان کردند و مخالفین در دانشگاه اصفهان اعلامیه هایی بر ضد ایشان پخش کردند و بعضی او را تهدید به قتل نموده و عده ای نیز نقشه ترور ایشان را کشیدند که به لطف خدا کید همه دشمنان به خودشان بازگشت .
آری شخصیتی با آن بار علمی بالا که برای دنیای خویش قدمی بر نمی داشت و آزارش به مورچه ای هم نمی رسید و دائم الذکر و در سکوت مطلق بسر می برد وقتی پای خدا و دین و مذهب و رسول خدا و ائمه طاهرین به میان می آمد تاب و توان کوچکترین ننگ و نیرنگی را نسبت به آنها نداشت ، می جوشید و می خروشید و جز رضای خدا به هیچ چیز نمی اندیشید و سخنش مانند میخ فولادین در دلها می نشست .
به همین منظور در سال حدود 1359 بنا به دعوت بازاریان و اهالی محل ودرخواست آیت الله خادمی و سایر علمای اصفهان طی دو طومار جداگانه به مسجد جامع اصفهان منتقل می شود و آنجا را پایگاهی برای زنده کردن دین خدا قرار می دهد و به پیشنهاد و تدبیر فرزند فاضلش حضرت استاد حاج شیخ علی صافی کلاسهای اقتصاد ، اعتقادات ، نهج البلاغه و تفسیر تشکیل داده ، جمع کثیری از جوانان را جذب دین و صراط مستقیم می نماید .
ایشان قبل از اینکه مسجد کمر زرین را ترک کنند از آیت الله ناصری که آن زمان در دولت آباد اصفهان زندگی می کرد خواستند تا امامت مسجد کمر زرین را قبول کنند و با پذیرفتن پیشنهاد استاد از سوی آیت الله ناصری مسجد جامع آماده پذیرایی از آیت الله صافی شد ، آنگاه ایشان اقامه جماعت در آن مسجد را آغاز کردند . علمائی که از آیت الله صافی درخواست کردند تا ایشان از مسجد کمر زرین به مسجد جامع منتقل شوند عبارتند از :
1- آیت الله خادمی . 2- آیت الله مهدوی. 3- آیت الله صادقی. 4- آیت الله حاج آقا احمد امامی. 5- آیت الله حاج آقا حسن امامی. 6- آیت الله ادیب. 7- آیت الله سید محمد علی موحد ابطحی. 8- آیت الله حاج آقا باقر رجائی. 9- آیت الله حاج آقا مهدی فقیه ایمانی. 10- آیت الله سید علی صادقی. 11- حاج آقا مهدی مظاهری. 12- حاج آقا کمال فقیه ایمانی. 13- آیت الله حاج آقا ضیا علامه. 14- شیخ محمد حسین رشتی. 15- صدیقین. 16- میر سید علی امامی زاده . 17- سید اسماعیل هاشمی.
در کنار این برنامه ها نیز شبهای جمعه در منزل درس اخلاق و توسل برقرار می نماید .
آیت الله حاج شیخ علی صافی اصفهانی - دارالصادق اصفهان
حضرت آیت الله زاده آقای حاج شیخ علی صافی در مورد چگونگی برگزاری درس اخلاق و دعای توسل چنین می گوید:
اینجانب مؤسس جلسات درس های اخلاق و همچنین درس های سیار اقتصاد مرحوم والد بودم که پس از آن که مدت ها به ایشان پیشنهاد و اصرار می کردم وقتی دیدم ایشان مطلقاً راضی نمی شوند و از این بابت مأیوس شدم تصمیم گرفتم ابتدا یک جلسه ی دعای توسلی برگزار کنم و آنگاه به مرور زمان ایشان را راضی کنم .
شبی از شبهای جمعه و سرد زمستان بود که قبل از نماز مغرب و عشا وسایل چای را آماده کردم و با آقا به مسجد رفتم در مسجد به چند نفر از رفقا گفتم بعد از نماز به منزل ما بیایید یک جلسه ی دعای توسلی داریم .
وقتی از مسجد برگشتیم مرحوم والد دیدند بساط چای برقرار است ، پرسیدند مهمان داریم؟گفتم : می خواهیم یک دعای توسل بخوانیم . آنگاه چند نفر از دوستان آمدند و دعا را شروع کردیم و ادامه پیدا کرد تا بعد از چند هفته کم کم بنده و شرکت کنندگان در آن مجلس آقا را راضی کردیم که هفته ای 20 دقیقه الی نیم ساعت یک مقدار مطالب اخلاقی را برای ما بیان نمایند و الحمدلله این کار عملی شد و اکنون به عنوان یک اثر ماندگار از ایشان باقی مانده است .
ناگفته نماند که مرحوم آیت الله صافی (قدس سره) پس از مراجعت به اصفهان در مدرسه صدر بازار شروع به تدریس سطح کفایه می کند اما پس از چندی آیت الله العظمی خوئی (ره) در نامه ای به مردم می نویسد آقای صافی باید درس خارج شروع کنند وگرنه برگردند به نجف که ما اینجا بیشتر به ایشان نیاز داریم .
لذا از آن به بعد ایشان درس خارج را بنا به درخواست چند تن از فضلای نخبه اصفهان شروع کردند ، تا بعد از فوت آیت الله خادمی و مهدوی عملاًریاست و زعامت حوزه علمیه اصفهان بعهده ایشان افتاد .
علمائی که به آیت الله العظمی خوئی نامه نوشتند و از ایشان درخواست کردند تا آیت الله صافی را به اصفهان بفرستند عبارتند از :
1- آیت الله شمس آبادی. 2- آیت الله خادمی. 3- آیت الله رجائی. 4- آیت الله حاج آقا احمد امامی. 5- فقیه عظیم الشان آیت الله حاج آقا حسن امامی.
پس از فوت آیت الله اراکی سیل علما و طلاب اصفهان و قم و سایر بلاد برای درخواست رسالة عملیه و قبول مرجعیت به سوی بیت ایشان سرازیر می شد و ایشان را تحت شدیدترین فشارها برای پذیرش این مقام قرار می دادند ، اما او نمی پذیرفت ، گاهی می شد که با صدای بلند گریه می کرد و در حالیکه اشک از محاسنش جاری می شد قسم میخورد و می فرمود والله و بالله از روزی که طلبه شدم تا این زمان چنین فکری به ذهنم خطور نکرده بود که روزی بخواهم رساله عملیه بنویسم ، بالاخره کثرت درخواستها و رفت و آمدها باعث شد که ایشان برای رهایی از این آشوب و اضطراب بطور موقت جلسه استفتایی برگزار کنند و مشغول نوشتن رساله بشوند، و درضمن یک فتوای بقاء بر تقلید هم مردم از ایشان گرفتند و با این فتوا و شروع اولین جلسه استفتاء اوضاع آرام تر شد . لذا جلسه رساله عملیه را فوراً تعطیل کردند ، اما جلسه مناسک حج برقرار بود و تا مسئله شماره 55 ادامه داشت تا زمانی که بکلی اوضاع آرام شد این جلسه را هم تعطیل کردند آنگاه معلوم شد که هدف این شخصیت زاهد و وارسته آرام کردن مردم در این موضوع بود و به این هدف هم به کمک دعا و توسل نائل آمد.
و بالاخره روح بلند این فقیه کبیر و عارف کامل و استاد اخلاق در نزدیکیهای اذان صبح روز جمعه 7/7/1374 به ملکوت اعلی پیوست و استان اصفهان و حوزه های علمیه شیعه را عزادار کرد و با تشییعی بی نظیر بعد از شهید آیت الله شمس آبادی با حضور هیئتهای اعزامی به نمایندگی از مراجع تقلید شیعه و رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس و مقامات کشوری و لشکری جنازه پاک او را طبق وصیت آن مرحوم کنار مقبرة علامة مجلسی به خاک سپردند و از طرف استاندار دو روز عزای عمومی در استان اصفهان اعلام شد و در حوزه علمیّه اصفهان یک هفته تعطیل اعلام شد و بازار اصفهان نیز سه روز تعطیل و سیاهپوش شد و تا چهلم آن مرحوم در اصفهان و سایر شهرستانها و بعضی از کشورهای خارجی از طرف اصناف مردم ، علما ، مراجع تقلید ، مقامات کشوری و لشکری مراسم ختم و بزرگداشت آن فقیه فرزانه برقرار بود .
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
شعله های سرکش و خشمگین و سوزان را فرو می نشانی با دنیایی از دلهره. همه روز و شبت را با آتش، پنجه می افکنی تا هیچ خانواده ای، شبی را بی خانه پلک نبندد.
پیشانی تو را می بوسم که خط های سرنوشت بسیاری از انسان ها به پیشانی تو گره خورده است.
سرنوشت های سوخته را با ابرهای عشق، به بهار پیوند می زنی و هر کجا که قدم می گذاری، امید جوانه می زند.
تو می توانی عشق و امید را از زیر انبوهی از خاکستر بیرون بکشی و آسمان آبی را به پنجره های دود گرفته نشان بدهی.
دست های تو، نشانه آخرین ثانیه های ناامیدی اند و لبخندت، آغاز زندگی و شروعی دوباره است.
تنها دشمنی که می شناسی، آتشی است که چشم به خاکستر کردن خانه امید دیگران دلبسته است.
تو مهربان ترین آشنایی هستی که به یاری امیدهایی می شتابی که تا خاکستر شدن، زمانی بیش، فاصله ندارند.
سرنوشت خانه های بزرگ به دست های کوچک تو گره خورده است. ثانیه ای نمی توان به شعله های سرکش آتش اندیشید؛ وقتی که نامی از تو نباشد.
خوب می دانم که هیچ شبی، بی دلهره و اضطراب پشت سر نگذاشته ای. شب هایت را پاس می داری تا خواب شهر، به آرامش بگذرد. پشت پلک های تو آرامش جریان دارد. تو از هزاران فرشته نجات زمین این شهرهای دور و نزدیکی که من می شناسم.
همیشه باشی تا آتش، خاکسترنشین شود.
در لحظه های اتفاق
حمیده رضایی
از درون گر گرفته ای. دستانت، راز سرشار رودخانه های جاری است. چون دریا موج می زنی و در خویش نمی گنجی.
بلندتر از شعله ها قد کشیده ای.
فراموش کرده ای ثانیه هایت را. بی تابی اتفاق را تاب نمی آوری.
می روی و تمام رودهای جهان، به قامت تو اقتدا می کنند.
می دوی و میان دود و خاکستر گم می شوی.
همه چیز، دور و برت زبانه می کشد. خشم کهنسال شعله های ناگهان، روبه رویت می پیچد. از خود می گذری تا دست های مهربانت، تلخی سوزان حادثه را در هم بریزد.
زلال، چون آب ایستاده ای و حادثه تو را نمی سوزاند.
بی کمک دست های تو، روزهای گداخته مان نمی گذرد، وقتی اتفاق بی هنگام، قصد درهم پیچیدن زندگی مان را دارد.
روزهایت می گذرد و به هیچ چیز فکر نمی کنی جز لبخندهای سوخته ای که از لابه لای دود و آتش بیرون می کشی.
به هیچ چیز نمی اندیشی، جز نگاه های ملتمسی که فریاد می زنند و جز تو هیچ کس را یارای کمک نیست.
روزهایت می گذرند و تو چون شمع می سوزی.
راز فداکاری ات، دهان به دهان می چرخد.
شهر به تو می بالد.
وقتی شعله در شعله می پیچد، به هیچ چیز نمی اندیشی؛ مگر آن سوی آتش.
زلال دست های مهربانت، راز آرامش لحظه هایی است که شعله ورند و عصیانگر، اگر نباشی.
بزرگمرد!
دست بر شقیقه هایت گذاشته ای و خواب از تو می گریزد. به عقربه های ساعت خیره شده ای و نگاه می کنی آن سوی حادثه هایی را که آرزو می کنی هیچ گاه رخ ندهند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
جمال عبدالناصر، سياستمدار معروف و رئيسجمهور پيشين مصر، در 15 ژانويه 1918م در اسكندريه مصر به دنيا آمد. او در آكادمي علوم نظامي قاهره تحصيل كرد و از سال 1942م به ارتش مصر پيوست. وي كه براندازي حكومت سلطنتي ملك فاروق را در سر ميپروراند، پس از شكست اول اعراب در برابر اسرائيل، جنبش «افسران آزاد» را بنا كرد و ژنرال محمد نجيب را به عنوان رهبر اين جنبش برگزيد. در سال 1952م اين جنبش طي كودتايي سلطنت را ملغي اعلام كرد و با تاسيس رژيم جمهوري، ژنرال نجيب را به عنوان اولين رئيس جمهور مصر، به قدرت رساند. در سال 1954م عبدالناصر، ژنرال نجيب را نيز بركنار كرد و خود به عنوان مغز متفكر جنبش افسران آزاد، قدرت را در دست گرفت.
ناصر، معتقد به قوميتگرائي عربي و اتحاد ميان كشورهاي عربي بود. وي سياست جدايي از كشورهاي غربي و نزديكي به بلوك شرق خصوصاً شوروي سابق را در پيش گرفت و با خريد اسلحه از اين كشور، كوشيد قواي نظامي مصر را تقويت كند. ناصر در سال 1956 كانال سوئز را ملي اعلام كرد اما با حمله مشترك نيروهاي فرانسه، انگليس و رژيم صهيونيستي مواجه شد. اين جنگ با تهديد نظامي شوروي و فشار افكار عمومي به نفع مصر پايان يافت.
جمال عبدالناصر يكي از پايهگذاران جنبش عدم تعهد بود و در بين رهبران جهان و به ويژه كشورهاي عربي اعتباري جهاني داشت. در سال 1958م سه كشور مصر، سوريه و يمن تحت تاثير شعارهاي ناصر مبني بر قوميتگرائي عربي، دولتي متحد با عنوان «جمهوري متحد عربي» را تشكيل دادند. طي يك همهپرسي، جمال عبدالناصر به رياست جمهوري اين دولت انتخاب شد. اما اين اتحاد، ديري نپاييد و بر اثر اختلاف اعضا، در سال 1961م از هم گسيخت.
ناصر در جنگ سوم اعراب و اسرائيل در سال 1967م نيز شكست خورد و ناگزير بخشي از سرزمين مصر را به رژيم صهيونيستي واگذار كرد. اين امر به شدت به حيثيت داخلي و بينالمللي وي لطمه زد و او تا پايان عمر، وجهه از دست رفته را بازنيافت. وي سرانجام در 28 سپتامبر 1970م پس از 16 سال حكومت در سن 52 سالگي بر اثر سكته قلبي درگذشت.
بعضي از مفسران سياسي، مرگ او را ناشي از توطئهاي با هدف ارتقاء سادات ميدانند. در پي مرگ ناصر، محمد انور سادات، معاون او كه به لزوم دوستي با غرب و صهيونيستها معتقد بود، به قدرت رسيد. با مرگ ناصر، قوميتگرائي عربي تنها در اذهان شخصيتهايي مانند صدام، قذافي، ياسر عرفات و... باقي ماند و اين انديشه ديگر نتوانست اعتبار پيشين خود را در ميان جهان عرب حفظ كند. در واقع شكست ناصر و مرگ او و سپس الهام بخشي انقلاب اسلامي، افول قوميتگرائي عربي را نمايان ساخت و با اقبال ستمديدگان فسلطيني و لبناني به فرهنگ اسلامي زمينه برپائي نهضتهاي اسلامي فراهم گشت.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
فدک هدیه پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س)
فدک سرزمین آباد وحاصل خیزی بود که در نزدیکی « خیبر » قرار داشت . و فاصله آن با مدینه در حدود 140 کیلو متر بود ، که پس از دژ های خیبر ، نقطه اتکای یهودیان حجاز به شمار می رفت . سرزمین فدک تا سال هفتم هجری در دست یهودیان بود و از درآمد آن امرار معاش می کردند . اما در همین سال بود که یهودیان قلعه های خیبر پیمان شکنی کردند ، که در پی آن جنگی بین آنها و مسلمانان در گرفت . سپاه اسلام پس از آنکه یهودیان را در «خیبر» و «وادی القری» و «تیما» در هم شکست ، و خلئی را که در شمال مدینه احساس می کرد با نیروی نظامی اسلام پر نمود . برای پایان دادن به قدرت های یهود در این سرزمین که برای اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک بر ضد اسلام به شمار می رفتند _ سفیری به نام «محیط» پیش سران فدک فرستاد . «یوشع بن نون» که ریاست منطقه را بر عهده داشت ، صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد و تعهد کرد که نیمی از فدک را در اختیار پیامبر قرار دهد و از این پس زیر لوای اسلام زندگی کند .
سرزمین هایی که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامی گرفته می شود متعلق به عموم مسلمانان است و اداره آن به دست فرمانروای اسلام می باشد ، ولی سرزمینی که بدون هجوم نظامی و اعزام نیرو به دست مسلمانان می افتد مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وی می باشد و اختیار این نوع سرزمین ها با اختیار اوست . می تواند آن را ببخشد ، می تواند اجاره بدهد. یکی از آن موارد اینست که از این املاک و اموال نیازمندی های مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندی بر طرف سازد .
روی این اساس پیامبر «فدک» را به دختر گرامی خود حضرت زهرا (س) بخشید . منظور از بخشیدن این ملک چنانچه که قرائن گواهی می دهد دو چیز است :
1 : زمامداری مسلمانان پس از در گذشت پیامبر اسلام طبق تصریح مکرّر پیامبر با امیر مومنان بود و چنین مقام و منصبی به هزینه سنگینی نیاز دارد . علی (ع) برای حفظ این مقام و منصب می توانست از درآمد این سرزمین حداکثر استفاده را ببرد.
2 : دودمان پیامبر که فرد کامل آن یگانه دختر وی و نور دیدگانش حضرت حسن و حسین (ع) بود باید پس از فوت پیامبر به صورت آبرومندی زندگی کنند . برای این هدف پیامبر «فدک» را به دخترش بخشید .
محدثان و مفسران شیعه و گروهی از دانشمندان سنی می نویسند : وقتی آیه « وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً» (سوره اسرا /26 ) نازل گردید پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وی واگذار نمود . ناقل این مطلب ابو سعید خدری است که یکی از صحابه بزرگ رسول خدا می باشد. همه مفسران شیعه و سنی قبول دارند که این آیه در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وی روشن ترین مصداق «ذی القربی» است .
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
معجزه شق القمر به دست رسول خدا (ص) در مکه و قبل از هجرت و به پیشنهاد مشرکین ، مساله اى است که مورد قبول همه مسلمین است ، و کسى از ایشان در آن تردید نکرده .
و از قرآن کریم آیاتى که به روشنى بر آن دلالت دارد یکى آیه مورد بحث است که فرموده :" اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ 1؛ نزدیك شد قیامت و از هم شكافت ماه. و هر گاه نشانهاى ببینند روى بگردانند و گویند: سحرى دایم است.
نزدیک ترین معجزه با نزول این آیه همان معجزه شق القمر بوده که مشرکین از آن مانند سایر آیات اعراض کردند و گفتند: سحرى است مستمر.
و اما از حدیث باید دانست که روایات بى شمارى بر آن دلالت دارد که شیعه و سنى آنها را نقل کرده اند. پس هم کتاب بر وقوع چنین معجزه اى دلالت دارد و هم سنت ، و اما اینکه یک کره آسمانى دو نیم شود، چنین چیزى فى نفسه ممکن است و عقل دلیلى بر محال بودن آن ندارد، از سوى دیگر معجزه هم امرى است خارق العاده ، و وقوع حوادث خارق العاده نیز ممکن است ، عقل دلیلى بر محال بودن آن ندارد، و یکى از روشن ترین شواهد بر وقوع شق القمر، قرآن کریم است ، پس باید آن را بپذیریم هر چند که از ضروریات دین نباشد
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
شيخ آقا بزرگ تهرانى
نام
: محمد محسن بن على بن محمد رضا بن محسن بن على اكبر بن باقر تهرانى
كنيه و لقب او: با عنوان شيخ آقا بزرگ تهرانى شناخته مىشود. بين مردم و در مجامع علمى به« آقا بزرگ» معروف است. اما لقب خانوادگىاش« منزوى» است و اين لقب را در سال 1350 قمرى گرفت.
خانوادهاش در تهران به« محسنى» مشهور است تا نسبت وى را به جدش حاج محسن برساند خانوادۀ ايشان علم و تجارت را يكجا جمع كرده است.
در سال 1293 هجرى قمرى مطابق 1254 شمسى به دنيا آمد و در تاريخ 1389 قمرى مطابق 1347 شمسى چشم از جهان فرو بست.
تحصيلات ابتدايى و حيات علمى
مدرسۀ نخست او همان خانوادهاش بود و كتابخانه( يا مكتبخانه) محلهاش. در محلۀ« پامنار» حروف الفباء و قرائت قرآن كريم را آموخت و از قرائت بسيارى از كتب فارسى و ديوانهاى اشعارى بهره برد و مجموعهاى از معارف دينى و ارقام هندى را فرا گرفت. در سال 1303 ه. ق در سن 10 سالگى پدرش مجلس جشنى با حضور علما برپا كرد كه در آن شيخ آقا بزرگ لباس روحانيت پوشيد و از او خواستند به فراگيرى كتاب جامع المقدمات بپردازد او در مدت 12 سال تحصيل مداوم در مدارس علوم دينى و قرآن دروس ادبيات عرب، خط، قرائت، تجويد، اصول فقه و حساب را نزد صاحبنظران اين رشتهها تحصيل كرد. اين اساتيد عبارتند از:
مولى زين العابدين محلّاتى، شيخ محمد رضا قارى، شيخ محمد حسين خراسانى، شيخ محمد باقر معزّ الدوله، ميرزا محمود قمى، ميرزا محمد تقى گرگانى، حاج شيخ على نورى ايلكانى، سيد عبد الكريم لاهيجى، حاج شيخ على نورى، ميرزا ابراهيم زنجانى
سپس به عراق مهاجرت كرد و به كسب علم نزد استادان حوزۀ علميۀ نجف پرداخت، استادانى كه از علماء بزرگ بودند: سيد بزرگوار امام محمد كاظم يزدى، رهبر مصلح مجاهد شيخ محمد كاظم خراسانى، محدث بزرگ ميرزا حسين نورى.
وى همچنين از محضر تعدادى از علماى اعلام بهره برد از جمله: شيخ محمد طه نجف، سيد مرتضى كشميرى، حاج ميرزا حسين ميرزا خليل، سيد احمد حائرى تهرانى، ميرزا محمد على چهاردهى، ميرزا محمد تقى شيرازى رهبر انقلاب بزرگ عراق( 1920)، شيخ الشريعۀ اصفهانى.
سفرها
سال 1313 ه ق( 1274 شمسى) با برادرش كربلايى محمد ابراهيم به عراق سفر كرد تا براى زيارت به عتبات مقدسه مشرّف شود. سپس در سال 1314 ه. ق به تهران بازگشت. پس از اتمام مرحلۀ« سطح» در تهران در سال 1315 عازم عراق گرديد و در نجف اشرف رحل اقامت افكند در سال 1329 ه. ق كه استادش آخوند خراسانى از دنيا رفت به سامرّا هجرت كرد تا در مجلس درس و بحث شيخ محمد تقى شيرازى حضور يابد. ايشان براى تأليف كتاب عظيمش الذريعة تا سال 1335 ه. ق( 1295 شمسى)- يعنى يك سال قبل از جنگ جهانى اول- در همانجا ماند.
در اين سال به كاظمين سفر كرد و مدت دو سال را در آنجا سپرى كرد. سپس بار ديگر به سامرّا بازگشت( در سال 1337 ه. ق) و تا سال 1354 ه. ق در آنجا ماند.
در اين سال عازم نجف اشرف گرديد و در سال 1360 به ايران بازگشت.
در سال 1365 ه. ق به زيارت قبر امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا« عليه السلام» نائل آمد. چهارمين و آخرين سفرش در سال 1382 ه. ق( 1341 شمسى) پيش آمد در سال 1364 ه. ق( 1323 شمسى) عازم بيت الله الحرام شد و بار ديگر در سال 1377 ه. ق خانۀ خدا را زيارت كرد.
در سر تا سر جهان اسلام از بيش از شصت كتابخانه بازديد كرد و بسيارى از فهرستهاى ديگر كتابخانهها را نيز خواند.
مشايخ وى در اجازۀ روايت
علماى بزرگى كه قبلا تحت عنوان تحصيلات شيخ آقا بزرگ در عراق نام برديم از جمله كسانى هستند كه وى براى روايت از ايشان كسب اجازه كرد. اسامى علماى ذيل را نيز بايد به اين فهرست افزود:
محمد على ازهَرى مكّى مالكى( رئيس مدرّسان در مسجد الحرام)، عبد الوهاب بن عبد الله شافعى( امام جماعت مسجد الحرام)، ابراهيم بن احمد حمدى( از علماء مدينۀ منوره)، عبد القادر خطيب طرابلسى( مدرس در حرم شريف)، عبد الرحمن عليش حنفى( مدرس دانشگاه الازهر)
از علماء دين و مجتهدان بزرگى كه شيخ بدانها اجازۀ روايت داد مىتوان علماء ذيل را نام برد:
سيد آقا حسين بروجردى، سيد عبد الحسين شرف الدين، سيد عبد الهادى شيرازى، سيد محمد رضا آل ياسين، شيخ محمد حسن مظفّر، سيد هبة الدين شهرستانى، سيد شهاب الدين مَرعَشى، سيد محمد صادق بحر العلوم، شيخ ميرزا محمد على اردوبادى، دكتر حسين على محفوظ
آثار مؤلف
الف) چاپ شده:
1- الذريعة الى تصانيف الشيعة
2- طبقات اعلام الشيعة
3- هدية الرازى الى المجدد الشيرازى( زندگينامه ميرزاى شيرازى)
4- حياة الشيخ الطوسى( زندگينامۀ شيخ طوسى)
5- مصفّى المقال في مصنفي علم الرجال( مصنفان علم رجال)
6- توضيح الرشاد في تاريخ حصر الاجتهاد
7- المشيخة أو الإسناد المصفّى الى آل بيت المصطفى
8- ذيل المشيخة
9- ذيل كشف الظنون
ب) آثار خطى:
1- حياة ثقة الاسلام الكلينى و شأن الكافى( زندگينامۀ شيخ كلينى و موقعيت كتاب كافى)
2- تفنيد قول العوام بقدم الكلام
3- النقد اللطيف فى نفى التحريف من القرآن الشريف( نفى هر گونه تحريف در قرآن)
4- ضياء المفازات فى طرق مشايخ الاجازات
5- اجازات الرواية و الوراثة فى القرون الاخيرة الثلاثة( اجازههاى نقل روايت و وراثت در سه قرن اخير)
6- البدور الباهرة
7- وقعة الطف الخالدة( واقعۀ جاودان طف)
8- المجموعة الرجالية و التاريخية( مجموعۀ رجالى و تاريخى)
9- منظومة فى العقائد( منظومهاى در اعتقادات)
10- تقرير محاضرات الشيخ الآخوند الخراسانى( تقرير درسهاى آخوند خراسانى)
11- تقرير محاضرات الاستاذ شيخ الشريعة الاصفهانى( تقرير درسهاى شيخ الشريعۀ اصفهانى)
12- تلخيص زاد المساكين
13- ترجمة« العقيدة الاسلامية»
14- تعريف الانام بحقيقة المدنية و الاسلام( معرفى حقيقت تمدن و اسلام به مردم)
15- شجرة السبطين
16- الظليله فى انساب بعض البيوتات الجليله
17- نزهة البصر فى فهرست نسمة السحر
18- الياقوت المزدهر فى تلخيص« رياض الفكر»
19- محصول مطلع البدور
20- الدر النفيس فى تلخيص رجال التأسيس
21- حاشية على اّٰمَل الآمِل
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
آسمونی : پنجم مهر ماه مصادف با سالروز شکست حصر آبادان است؛ روزی که رزمندگان اسلام ، پیرو فرمان تاریخی امام خمینی (ره) که فرمودند «حصر آبادان باید شکسته شود» با تلاش و ایمان توانستند، آبادان را از چنگال نیروهای بعثی در آورند. آبادان در هشتم آبان ماه سال 1359 یعنی زمانی که 39 روز از حمله رژیم بعث عراق به ایران می گذشت ، با تلاش نیروهای بعثی برای تصرف این شهر روبه رو بود.درست زمانی که حدود یک هفته از تلاش نیروهای بعثی برای تصرف آبادان می گذشت، حضرت امام خمینی (ره) خطاب به نیروهای مسلح فرمودند که «حصر آبادان باید شکسته شود». عراقیها برای تصرف آبادان در هشتم آبان ماه 1359 در منطقه ذوالفقاری، بر روی رودخانه «بهمنشیر» پل شناور نصب کردند و با عبور دادن قسمتی از نیروهای خود وارد آبادان شدند. نیروهای عراقی به این دلیل منطقه «ذوالفقاری» را برای ورود به آبادان انتخاب کرده بودند که با استفاده از پوشش نخلستانها بتوانند از دید رزمندگان اسلام دور بمانند و به راحتی وارد شهر شوند. با چنین وضعیتی، آبادان در یک محاصره 330 درجهای قرار میگرفت و عبور از رودخانه بهمنشیر میتوانست آن را با خطر جدی روبهرو کند. با گذشت از روی رودخانه بهمنشیر ، نیروهای بعثی فکر می کردند که آبادان را برای همیشه از آن خود کرده اند اما در پی دستور امام (ره) یکی از چهار عملیات بزرگ و برجسته تاریخ دفاع مقدس رقم خورد، و آن عملیات ثامن الائمه بود.از نظر کارشناسان، عملیات ثامن الائمه نقطه عطف و مبدا آغاز راهبرد مرحله دوم جنگ محسوب می شود و یکی از نقاط اعتماد به نفس در راهبرد مرحله دوم، عملیات ثامن الائمه (ع) بود که حلقه واسط و مبدا تحول به شمار میرفت.
- منبع، پورتال آسمونی http://www.asemooni.com/event/abadan-failures-in-operation-thamen#ixzz3murdkl4
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
حاج ميرزا محمد باقر فرزند احمد و نوه ميرزا محمدحسن آشتياني از رهبران نهضت تنباکو، در سال 1323 ق در تهران به دنيا آمد. پس از طي دروس مقدماتي در تهران ، راهي نجف اشرف شد و از محضر حضرات آيات ضياءالدين عراقي، سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزاي ناييني بهره جست. پس از سالياني به تهران مراجعت نمود و در مدرسه مروي به تدريس پرداخت. آثار متعددي از اين عالم گرانقدر برجاي مانده که کتاب الصوم، رساله در زکات فطر، کتاب قضاء و ... از آن جمله اند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
در این روز امیرالمؤمنین علیه السلام به تعلیم پیامبر صلی الله علیه واله دعای شریف صباح را به دست مبارک خود نوشتند(1)
2.افشاء سر ولایت توسط عایشه
در این روز در سال دهم هجرت در حجة الوداع پیامبر صلی الله علیه واله به حفصه سری را بیان فرمود و به او تذکر داد که اگر این سرّ را با کسی بازگو کنی ، لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر تو باد.
حفصه بلافاصله آن را به عایشه گفت. (2) عایشه هم آن را به ابوبکر بازگو کرد و ابوبکر هم عمر را در جریان قرار داد . کار به جایی رسید که آن چهار زن و مرد تصمیم گرفتندپیامبر صلی الله علیه واله را مسموم کنند.
جبرئیل پیامبر صلی الله علیه واله را با خبر کرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سرّ خبر داد . سپس حفصه را طلاق دادند ، ولی بعداً به اصرار بعضی رجوع فرمودند و آیات سورۀ تحریم نازل شد. (وَ نَبَّأَنِیَ العَلیمُ اِذ أَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی بَعضِ اَزواجِهّ حَدیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِهّ وَ أَظهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعضَهُ وَ أَعرَضَ عَن بَعضٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِهّ قالَت مَن أَنبَأَکَ هذا قالَ الخَبیرُ. اِن تَتوبا اِلَی اللهِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَاِن تَظاهَرا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَولاهُ وَ جِبریلُ وَ صالِحُ المُؤمِنینَ وَ المَلائِکَظُ بَعدَ ذلِکَ ظَهیرٌ.(3 ).
این دو زن چه کرده بودند که خداوند در سورۀ تحریم آنها را به زن نوح و لوط علیهما السلام تشبیه نموده است؟!( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَروا امرَأَةَ نوحٍ وَ امرَأَةَ لوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتا هُما فَلَم یُغنِیا مِنَ اللهِ وَ قیلَ ادخُلا النارَ مَعَ الّداخِلینَ.(4) . (5) در آخر آیۀ 4 این سوره آمده است : اگر شما دو زن یاور هم شوید برای قتل حضرت ، خداوند و جبرئیل و صالح المؤمنین – یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام – و ملائکه یاور پیامبر صلی الله علیه واله هستند. (6.)
" تظاهرا" در آیۀ شریفه خطاب به عایشه و حفصه است ، و معنایش این است که آنان تعاون بر اذیت پیامبر صلی الله علیه واله نموده سرّ آن حضرت را فاش کردند و زنان آن حضرت را اذیت نمودند. ( 7)عمر می گوید : مراد از این دو زن در اذیت پیامبر صلی الله علیه واله هم پیمان بودند عایشه و حفصه است.(8)
1. بحار الانوار : ج 91 ص 247 .
2. وقایع الشهور : ص 229 . تفسیر قرطبی : ج 5 ص 172 .
3. سورۀ تحریم : آیات 3 و4
4. سورۀ تحریم : آیۀ 10
5.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری . بحار الانوار :ج 22 ص 233 .
6.تفسیر برهان : ج 4 ص 352 – 353 . بحار الانوار : ج 22 ص 228 – 231
7. ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
ده سال پیش در چنین روزی ؛ آغاز تهاجم نظامی آمریکا به مردم مظلوم افغانستان به بهانه ی واهی مبارزه با تروریسم 25 سپتامبر سال 2001 میلادی
سپتامبر سال 2001 میلادی مصادف است با تهاجم آمریکا به کشور افغانستان. پس از حادثه 11 سپتامبر دولت آمریکا لشگر عظیمی را به بهانه ی مبارزه با تروریسم و یافتن «بن لادن» رهبر شبكه «القاعده» به عنوان مظنون اصلی عملیات تروریستی آمریكا و مقابله با گروه طالبان به افغانستان گسیل داشت. اما آنچه مسلم است طرح حمله نظامی به افغانستان پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در دست بررسی و اجرا بوده است. حادثه 11 سپتامبر و ارتباط دادن آن به گروه القاعده و مبارزه با آن؛ تنها بهانه ای بود برای آمریکا تا با شعار مبارزه با تروریسم ؛ پا را فراتر گذاشته و ادعای رهبرِی جهان را با استفاده از نیروی نظامی خود مطرح کند ؛ تا بدین وسیله راحت تر جهان را به سوی نظام تک قطبی ببرد. در واقع افغانستان قربانی اول تثبیت نظام تک قطبی جهانی آمریکا بشمار میرود.
شهرهای بی دفاع و ملت مظلوم افغانستان را آماج حملات سنگین و بی رحمانه خود قرار داد كه در نتیجه آن، شمار زیادی از مردم بی پناه این كشور در مراحل مختلف عملیات نظامی آمریكا از بین رفتند
ملت مظلوم افغانستان که تازه طعم رهایی از استبداد را چشیده بودند بار دیگر با مستبدانی همچون طالبان و نظامیان آمریکا روبرو شدند. و کشورهایی همچون استعمار پیر با پیوستن به آمریکا خواسته یا نا خواسته راه را برای دولتمردان این کشور و مردانی که در پس آن نهفته اند هموار کردند. دولت جنگ طلب آمریكا بی اعتنا به مخالفت های جهانی نسبت به سیاست های جنگ طلبانه اش، به همراهی این متحد اروپائی اش انگلیس، شهرهای بی دفاع و ملت مظلوم افغانستان را آماج حملات سنگین و بی رحمانه خود قرار داد كه در نتیجه آن، شمار زیادی از مردم بی پناه این كشور در مراحل مختلف عملیات نظامی آمریكا از بین رفتند. پیامد این سیاست دو سال بعد یعنی سال 2003، تجاوز به کشور مسلمان نشین دیگر یعنی عراق و اشغال آن بود.
در واقع رژیم آمریكا برای تسلط بر جریان حیاتی نفت و غارت باقی مانده ی منابع نفتی و حضور موثر در كشورهای خاورمیانه جان هزاران مرد و زن بی گناه را بخطر انداخت.
همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند ملت افغانستان فقط به این دلیل در طول یكسال و چند ماه، بمبها و سلاحهای كشتار جمعی آمریكا و انگلیس ونیز دخالت و حضور اهانت بار و اشغالگرانه ی آنان را بر جسم و جان خود لمس كردند. در حال حاضر بر طبق نظر خود دولتمردان آمریکا دولت این کشور تبدیل به منفورترین دولت در نزد مسلمانان جهان شده است. طمع ورزی این شبكه ی استكباری و ضد بشریت، حد و مرز نمی شناسد، شك نیست كه آمریكا و متحدانش ناكام خواهند شد و دنیا یكبار دیگر شاهد سقوط یك امپراطوری قدرتمند ولی مست خواهد بود.به شرط آنکه امت اسلامی ـ چه دولتها و چه ملتها ـ بموقع و خردمندانه و شجاعانه تصمیم بگیرند.
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
سالگرد درگذشت عالم عارف میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
سالگرد در گذشت عالم عارف میرزا جوادآقا ملکی تبریزی(۱۳۴۲ق)
زندگینامه
آیت الله فهری در مورد زندگی آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی نقل می کنند :
یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود.
این مرد بزرگ با اینکه در مقام عرفان مقامی بس والا دارد و از اعظم فقهای « صائنا" لنفسه، حافظا" لذینه، مخالفا" لهواه و مطیعا" لامر مولاه» به شمار می آید .
اوایل عمر شریفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتید بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه» ، مرحوم آیة الله رضا همدانی و در « اصول » ، علامه ملا محمد کاظم خراسانی و در « عرفان و اخلاق و سلوک» ، آیة الله آخوند ملا حسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بوده است.
سال تولد ایشان در دست نیست ولی از کتابی در « فقه » که یکی از فضلای معاصر به آن دست یافته و از مؤلفات ایشان و در پایان آن نوشته شده معلوم می شود که به سال ۱۳۱۲ هـ . ق مؤلف در عنفوان جوانی بوده است.
به هر حال ؛ ایشان در حدود سال ۱۳۲۱ هجری قمری به ایران آمده و در زادگاه و موطن اصلی اش تبریز به ترویج و تهذیب پرداخت و در اوایل مشروطه به سال ۱۳۲۹ هجری قمری به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالکان و تربیت مستعدان مشغول بود تا آنکه مرحوم آیة الله العظمی شیخ عبدالکریم حایری یزدی در سال ۱۳۴۰ هـ . ق از اراک به قم تشریف آورده و به اصرار مرحوم مجاهد شیخ محمد تقی بافقی که از دوستان مرحوم ملکی بوده و پس از استخاره و آمدن آیة شریفه ( وأتونی بأهلکم أجمعین) [ سورة یوسف (۱۲)، آیه ۹۳؛ یعنی همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید]، تصمیم به ماندن در قم و تأسیس حوزه علمی فعلی را می گیرد و دوستان و شاگردان آیة الله حایری نیز که در اراک بودند به قم مهاجرت می کنند.
مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی نیز که جزء مهاجرین بودند در قم به جمع مرحوم ملکی و بافقی می پیوندد و کانونی از اخلاق و تهذیب نفس تشکیل می دهند که ثمرات ارزنده ای داشته و افراد شایسته ای تربیت یافته اند.
مرحوم ملکی، درس فقهی داشته اند که عنوانش « مفاتیح الشرایع فی الفقه» مرحوم فیض کاشانی بوده و نیز دو مجلس اخلاق داشته: یکی در منزل برای خواص بوده و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشته اند.
نماز جماعت را در بالای سر حضرت معصومه علیها السلام اقامه می کرده و امام خمینی – ره – در نماز جماعت ایشان و در درس اخلاق که در منزل برای خواص می گفته، حاضر می شدند.
مرحوم حجة الاسلام شیخ مهدی حکمی قمی می فرمودند:
از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود این بود که وسیله شد حاج میرزا جواد آقا در قم ساکن شود.اثر موعظه استاد
آیت الله سید حسین فاطمی قمی نقل می کنند :
معصوم علیه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بیرون آید داخل قلب می شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمی کند.
مواعظ ایشان ـ طاب ثراه ـ چنان بود که گویی آتش در دل جُلساء مشتعل می نمود، چنان بود که گویا انسان را از این نشئه خارج و به عالم دیگری داخل می کند، ولی چون از مجلس ایشان خارج می شدیم با هر یک از مجلسیان آن مرحوم تماس می گرفتم باز همان حال غفلت در او بازگشت کرده بود؛ از بعد ایشان پیوسته آرزوی یک چنین مجلسی را دارم و به دست نمی آورم.مراتب حب جاه
از فرمایشات مرحوم ملکی ـ رحمة الله علیه ـ این بود که فرمودند:
در مجلس استادم جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی مذاکره حب جاه شد.
من عرض کردم: بحمدالله من حب جاه ندارم!؟
[ آخوند همدانی] رو کرد به مرحوم حاج شیخ کاظم و فرمود:
ببین میرزا جواد چه می گوید؟!
این مطلب گذشت تا موقعی که عده ای از ملکی های تبریز آمدند به زیارت کربلا، بر من ظاهر شد که معاشرتم با آنها همه ناشی از حب جاه است!اثر سخنان میرزا جواد آقا
خطیب محترم استاد فاطمی نیا تبریزی در کنگره بانو اصفهانی، فرمودند:
« در مورد جمال السالکین، آیة الله آقا میرزا جواد آقای تبریزی می نویسند که وقتی در مجلسی می نشست می فرمود:
ای مردم! یکی از نام های خدا « غفار» است! همین را که می گفت، چند نفر غش می کردند و آنان را از مجلس بیرون می بردند!
آیة الله شیخ علی پناه اشتهاردی هم فرمودند: میرزا جواد آقا تبریزی در مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثیر آتشین بر دل ها می گذاشت که در درسش از اثر صحبت ایشان، غش می کردند و بی هوش می شدند.
روزی به میرزا جواد آقا عرض کردند که تأثیر صحبت شما چنان است که یکی از تجار در این جلسه حضور داشته بی هوش بر زمین افتاده است!
فرموده بودند: این که چیزی نیست مولایشان امیرالمؤمنین همیشه از خوف خدا چنین حالتی بهش دست می داد!مقام میرزا جواد آقا
حجت الاسلام فاطمی نیا می فرمودند :
… اینها حیف است، اینها سینه به سینه است، اگر ناقلش مثل من بیافتد و بمیرد دیگر کسی پیدا نمی شود بگوید، هی منتظر شوی که رادیو خواهد گفت، یا تلویزیون. دیگر تمام شد!
… آقا شیخ محمد حسین بهاری خودش به من فرمود که آقا میرزا جواد آقا تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ روی منبر نشسته بود و من پای درس ایشان بودم.
شیخ محمد حسین تا سه چهار سال پیش زنده بود خیلی مرد بزرگی
بود منتهی دیگر چون آسم شدیدی داشت آن هم در یک گوشه شهرستان! ایشان مجهول القدر مانده بود…
ایشان می فرمود جوان بودم میرزا جواد آقا روی منبر درس می گفت، می گوید یک دفعه دیدم این دو چشم های نورانی را متوجه ما کرد گفت: اهل کجایی؟ ـ من خلاصه عرض می کنم ـ گفتم: اهل بهار!
تا گفتم اهل بهار، به پُری صورتش اشک ریخت!
سپس گفت: شیخ محمد بهاری، قبرش زیارتگاه شده یا نه؟ قبر شیخ محمد مزار شده یا نه؟
بعد گفت: ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آینده مهمان ایشان هستم! ـ یا گفت: به او ملحِق می شوم ـ این حرفی که می زد مثل اینکه پنجشنبه بوده می فرمود: پنجشنبه آینده!
یک شاگردی داشت آن شاگرد بی قرار شد، گریه کرد، آمد خودش دست به
ضریح حضرت معصومه علیها السلام شد.
گفتیم: چه خبر است؟ والله! من این آقا را می شناسم اینکه گفت: من پنجشنبه آینده مهمان شیخ محمد بهاری هستم، دیگر تمام شد!
گفتیم: حالا امام نیست، پیامبر نیست که حرفش را این قدر زود باور می کنید. حالا که آقا میرزا جواد آقا سر حال است.
به هر حال، گفت: پنجشنبه آینده جنازه آقا میرزا جواد آقا تبریزی تشییع شد.
مهم این است که ایشان می گفت:
طلبه های دارالشفاء، فیضیه و جاهای دیگر، ـ ببینید اینها مهم است، قریب به دویست و پنجاه طلبه، قریب به دویست و پنجاه طلبه!! – از حوزه علمیه خواب دیده بودند صبح که پا شده بودند برای نماز، به همدیگر می گفتند: خواب دیدیدم! یک الف این خواب ها با هم فرقی نداشت. خیلی حرف است! ۲۵۰ نفر خواب ببینند یک الف هم با هم فرق نداشته باشد!!
خلاصه؛ که در شب پنجشنبه خواب دیده بودند که جنازه آقا میرزا جواد آقا تبریزی روی تابوت حرکت می کند، حضرت سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جلوی جنازه حرکت می کند!سلیقه معنوی میرزا جواد آقای تبریزی
مرحوم میرزا عبدالله شالچی تبریزی می فرماید:
… مرحوم استادم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که هم مجتهد در فقه بود و رساله عملیه داشت و هم در معارف اسلامی صاحب نظر، دستوراتی می دادند که انسان در خوردن، خوابیدن، نشستن، صحبت و عمل کردن چگونه رفتار کند. یکی از دستورات ایشان این بود که :
انسان نباید معصیت کند.
خوش سلیقگی را ببینید آقا! این عالمی است که خوش سلیقه است و پیروانش را به راه راست هدایت می کند. اولین دستوری که می دهد این است که انسان نباید معصیت کند. می فرمود:
انسان در خوردن نباید به قدری نخورد که ضعف پیدا کند و نه به قدری بخورد که کسل شود و از اطاعت باز بماند. ایشان به شب خیزی خیلی اهمیت می داد.استفاده از مقبره استاد
مرحوم شالچی تبریزی می فرمود :
ایشان اینجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شیخان است. من حالا هم از قبرش استفاده می کنم. بروید سر قبرش، فاتحه بخوانید، حوائجتان را هم بخواهید. گمان می کنم که نتیجه بگیرید.
من حالا هم گاهی شده است که عرضی داشته باشم می روم سر قبر ایشان و نتیجه می گیرم. خواب
هم می بینم و استفاده می کنم.دید ملکوتی
استاد شالچی تبریزی می فرمود :
« یکی از روزها صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم.
استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله چه می بینی؟!
این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد.
دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورت های گوناگون اند!
بار دیگر فرمودند: فلانی چه می بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره می کنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.»تسلیم به قضای الهی
حاج آقا شالچی فرمودند:
« روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند.
ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری را هم آنجا نیافتیم! از ایشان سؤال کردیم: آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم؟
ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدیم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند. پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید و معلوم شد که مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!»تشکر از واسطه فیض الهی
آیت الله سید احمد فهری زنجانی نقل می کنند :
دوستی داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدی که درک محضر ایشان را کرده بود و نیز از انفاس او بهره ای داشت، او می گفت:
روزی پس از پایان درس، عازم حجره یکی از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گردید و من نیز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکی جلوس ، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از این دیدار را پرسیدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فیوضاتی بر من افاضه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم دیدم که این آقای طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا می کند و این فیوضات اثر دعای اوست، این بود که به عنوان سپاسگزاری از عنایتش، به دیدار او رفتم!ارتحال
از قول آیت الله فهری نقل شده :
همچنین شنیدم از زاهد عابد مرحوم حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است.
[ آقای فاطمی] فرمود: من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.
در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیرة الاحرام رسید و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
این واقعه به سال ۱۳۴۳ هجری قمری بود. پیکر پاکش پس از تجهیز در شیخان قم به خاک سپرده شد .
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
روز دهم ماه قمری ذی الحجه، مصادف با عید قربان از گرامیترین عیدهای مسلمانان است که به یاد ابراهیم و فرزندش اسماعیل، توسط بسیاری از مسلمانان جشن گرفته میشود.عید قربان که از جمله تعطیلات رسمی مسلمانان است، از یک تا چهار روز جشن گرفته میشود و در طی آن مردم با پوشیدن بهترین پوشاک خود، پس از انجام عبادات، به دید و بازدید و جشن و سرور میپردازند.
البته برگزار کردن مراسم قربانی در این عید بر همه واجب نیست و تنها بر زائران کعبه در مراسم حج واجب است، اما بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آنرا بین همسایگان و مستمندان تقسیم میکنند.
بقیه در ادامه مطلب…
حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح میکنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود – مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال میگردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش میآید را عید میدانند.
همچنین در روایتهای مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند.
ریشه عید قربان
عید قربان ریشه در دوران قبل از تاریخ بشر دارد. انسان اولیه که از فهم طبیعت عاجز است، برای به دست اوردن ترحم خدایان دست به قربانی کردن حیوانات و انسانها میزند. این سنت در اسلام نیز پذیرفته شده است.در روایات مختلف دینی آمده است که ابراهیم در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدتها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر میروند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود میشود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان مییابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم میفرستد.
این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضهای برای حجاج میگردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. دراین روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.
کرپنها، همان روحانیان دین “مهر” بودهاند و به دلیل قربانی کردن “گاو” از سوی ایشان، واژهٔ “قربانی” نیز از همینان برگرفته شده .
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
روز نهم ذيالحجه روز عرفه و از اعياد عظيمه است، هرچند به اسم عيد ناميده نشده و روزي است که حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و طاعت خود خوانده و مؤيد جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده و شيطان در اين روز خوار و حقيرتر و راندهتر و در خشمناکترين اوقات خواهد بود.
روايت شده که حضرت امام زينالعابدين ـ عليهالسلام ـ شنيد در روز عرفه صداي سائلي را که از مردم سؤال مينمود. فرمود: واي بر تو. آيا از غير خدا سؤال ميکني در اين روز و حال آنکه اميد ميرود در اين روز براي بچّههاي در شکم آنکه فضل خدا شامل آنها شود و سعيد شوند و از براي اين روز اعمال چند است:
اول: غسل
دوّم: زيارت امام حسين ـ عليهالسلام ـ که مقابل هزار حجّ و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احاديث در کثرت فضيلت زيارت آن حضرت در اين روز متواتر است و اگر کسي توفيق يابد که در اين روز در تحت قُبّه مقدّسه آن حضرت باشد، ثوابش کمتر از کسي که در عرفات باشد نيست، بلکه زياده و مقدّم است.
سوم: پس از نماز عصر، پيش از آنکه مشغول به خواندن دعاهاي عرفه شود دو رکعت نماز بجا آورد در زير آسمان و اعتراف و اقرار کند نزد حق تعالي به گناهان خود تا فايز شود به ثواب عرفات و گناهانش آمرزيده شود پس مشغول شود به اعمال و ادعيه عرفه که از حُجَج طاهره ـ صلوات اللّه عليهم ـ روايت شده و آنها زياده از آن است که در اين مختصر ذکر شود.
شيخ کفعمي در مصباح فرموده: «مستحب است روزه روز عرفه براي کسي که ضعف پيدا نکند از دعا خواندن و مستحب است غسل پيش از زوال و زيارت امام حسين ـ عليهالسلام ـ در روز و شب عرفه و چون وقت زوال شد، زير آسمان رود و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نيکو به جاي آورد و چون فارغ شود دو رکعت نماز کند در رکعت اوّل بعد از حمد توحيد و در دوم پس از حمد قُل يا اَيهَا الْکافِروُنَ بخواند. پس از آن چهار رکعت نماز گزارد در هر رکعت پس از حمد توحيد پنجاه مرتبه بخواند.»
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها:
زندگی و شهادت امام محمدباقر(ع)
تسلیت سالروز شهادت
سالروز شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، شکافنده علم و دانش و مخزن معرفت و آگاهی، حضرت امام محمدباقر علیه السلام را به دوستداران آن بزرگوار و تمامی شیفتگان دانش، پرهیزگاری و خداشناسی تسلیت و تعزیت می گوییم و امیدواریم پیروان صدّیقی در راه ارزش های انسانی آن حضرت باشیم.
ـ امروز، مصادف با سالروز شهادت امامی از تبار راهیان نور و هدایت، امام پنجم شیعیان حضرت امام محمدباقر علیه السلام است. شهادت این امام همام را به پیروان آن حضرت و همه فرهیختگان و دوستاران دانش و پژوهش تسلیت عرض می کنیم.
ـ در چنین روزی، مدینه درغم فقدان مردی بزرگ از سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله و در اندوه غروب خورشیدی تابناک از تبار امامان بزرگوار فرورفته بود. همهمه حزن آلود شهر از شهادت امام محمدباقر علیه السلام حکایت می کرد. غمی سنگین بر دل های شیفتگان خاندان رسالت نشسته بود. همه در سکوت حزن آلوید به یکدیگر تسلیت و تعزیت می گفتند. ما نیز شهادت امام محمدباقر علیه السلام ، شکافنده علم و دانایی را به همه شیعیان و طالبان دانش تسلیت عرض می کنیم.
شهادت
امام محمدباقر7 در هفتم ذی الحجه سال 114 ه. ق، در سن 57 سالگی و در زمان هشام بن عبدالملک مسموم شد و به فیض بزرگ شهادت رسید. به روایتی آن حضرت به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک مروان مسموم شد و چون پدران بزرگوارش به جوار حق تعالی شتافت.
زندگی امام محمدباقر علیه السلام
امام محمدباقر علیه السلام در 57 سالی که در جهان زندگی کردند، چهار سال با جد بزرگوارش امام حسین علیه السلام و 35 سال در کنار پدر عزیزشان، امام زین العابدین علیه السلام به سر بردند و هجده سال نیز پس از پدر به رهبری و ارشاد خلق مشغول بودند و سرانجام با قلبی رنجدیده اما آکنده از خشنودی خدا، دعوت حق را لبیک گفتند و به جوار حق تعالی شتافتند.
محل دفن
چون حضرت امام محمدباقر علیه السلام درگذشت، مدینه یکپارچه غرق درشیون و ماتم شد و غمی بزرگ سراسر شهر را فرا گرفت. مردم جمع شدند و پس از آن که پیکر مطهر آن حضرت راشتسشو دادندو کفن کردند، ایشان را به قبرستان بقیع آورده، در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش، امام زین العابدین علیه السلام و نیز در جوار مرقد پاک عمویش، امام حسن مجتبی علیه السلام به خاک سپردند. درود خدا بر او باد روزی که به دنیا آمد و روزی که به زهر جفا از دنیا رفت و آن روز که برانگیخته خواهد شد.
پدر و مادر امام
امام محمدباقر علیه السلام از دو جهت منتسب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام است؛ زیرا پدر بزرگوارشان، امام زین العابدین علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام و مادر گرامیشان فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است. درواقع امام محمدباقر علیه السلام نمونه والای نژاد هاشمی و نور علوی و گوهر فاطمی، و شرف پیوندشان به خاندان برگزیده الهی دو چندان است. بدین جهت او نخستین کسی است که نسلش هم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام و هم به حسن مجتبی علیه السلام می رسد.
شأن و شرافت مادر امام محمد باقر علیه السلام
امام محمدباقر علیه السلام پدری چون امام زین العابدین علیه السلام داردو مادری مانند فاطمه دختر امام حسن مجتبی. در شأن و منزلت آن بانوی گرامی همین بس که امام صادق علیه السلام می فرمایند: جده ام فاطمه، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام ، صدّیقه ای بود که در خاندان امام حسن علیه السلام همتا نداشت.
مژده پیامبر صلی الله علیه و آله به جابر در مورد زیارت امام محمدباقر علیه السلام
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به جابربن عبداللّه انصاری(ره) فرمودند: ای جابر، تو زنده می مانی و فرزندم محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام راملاقات می کنی. سلام مرا به او برسان. سال ها از آن روز گذشت. روزی امام زین العابدین علیه السلام و فرزند خردسالش محمد نزد جابر رفتند. جابر آن حضرت را در آغوش گرفت. امام زین العابدین علیه السلام به فرزندش محمد علیه السلام فرمود: سر عمویت جابر را ببوس. محمد سر او را بوسید. جابر که نابینا بود پرسید: این کودک کیست؟ امام زین العابدین علیه السلام پاسخ داد: این پسرم محمد است. جابر او را در آغوش کشید و سخن پیامبر را درباره ملاقاتش با امام محمد باقر علیه السلام بیان کرد و از این ماجرا بسیار خوشحال شد.
فرصت طلایی
هنگامی که سلطنت بنی امیه متزلزل شد و پایه های حکومت شان بر اثر شورش ها و انقلاب های پیاپی، هر روز سست تر از روز پیش می شد، امام محمدباقر علیه السلام فرصتی طلایی برای نشر معارف قرآنی پیدا کرد. دراین روزگار که جامعه اسلامی بسیار گسترش یافته بود و ملت ها و فرهنگ های گوناگونی را در برگفته بود، نیاز به آشنایی با معارف قرآنی بیش از پیش احساس می شد. در این زمان امام محمدباقر علیه السلام پرچم معارف الهی را که پدر بزرگوارش تا آن زمان برافراشته نگه داشته بود، به دوش گرفت و شالوده بنای معارف اسلامی را استحکام بخشید.
دانش امام
منشأ علم و دانش ائمه اطهار علیهم السلام الهی است و خداوند معارف خویش را بر زبان آنان جاری می سازد، تا پاسخگوی مسایل و مشکلات مردم باشند و این خصیصه ای است که همه امامان معصوم علیهم السلام از آن برخوردار بوده اند. ولی در این میان برخی از آنان چون امام محمدباقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام فرصت بیشتری برای بیان احکام الهی وابراز علم و دانش الهی خود یافته اند؛ چنانکه شیخ مفید(ره) در این باره می فرمایند: از هیچ یک از فرزندان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام درباره علم دین و قرآن و سنت و سیره، آن چنان که از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده، به ما نرسیده است.
حوزه علمی امام
از آنجا که فضای سیاسی در روزگار امام محمدباقر علیه السلام تا حدودی آزاد بود، این فرصت برای امام علیه السلام فراهم شد تا با تشکیل حوزه گسترده علمی، اقدام به نشر معارف اسلامی و تربیت اسلام ـ شناسان متعدد کند. تا آنجا که عده فراوانی از دانشمندان به قصد بهره برداری از دانش الهی آن حضرت، از هر گوشه ای به محضرش شتافتند و میزان مطالبی که دراین جلسات بیان شده بین سی تا هفتاد هزار حدیث روایت شده است؛ چنان که محمد بن مسلم، آن فقیه بزرگ و نام آور، از آن حضرت سی هزار حدیث روایت کرده است.
تسلط و شخصیت علمی امام محمدباقر علیه السلام
امام محمدباقر علیه السلام از چنان گستردگی و تسلط علمی برخوردار بود که هر عالمی که پا به محضر او می گذاشت و با شخصیت علمی آن حضرت آشنا می شد، به عظمت و وسعت دامنه علمی آن حضرت پی می برد و مجذوب و مقهور سیطره علمی آن حضرت می شد. چنان که نقل شده است دانشمندان هرگز در محضر کسی مانند امام محمدباقر علیه السلام کوچک و متواضع دیده نشدند. هم چنین در توصیف شخصیت علمی آن حضرت و احاطه ایشان نسبت به مسائل مختلف آمده است که عالمان بزرگ در مجلس او چون کودکانی دبستانی بودند.
کار و تلاش امام
روزی فردی از درویشان و صوفیان، امام محمد باقر علیه السلام را در مزرعه اش دید که با بدنی فربه و در گرمای بسیار مشغول کار کردن و غرق ریختن است. به امام نزدیک شد. سلام کرد و به اندرزی همراه با شماتت به آن حضرت گفت: نمی ترسی که در چنین حالی [و در طلب دنیا] از دنیا بروی؟ حضرت با گشاده رویی سلام او راجواب داد و فرمود: اگر بدین حال مرگ مرا فرا گیرد، به طاعت خداوند و در حال مجاهده در راه او از دنیا رفته ام؛ زیرا با کار و تلاشم می خواهیم خود را از تو و دیگران بی نیاز سازم. من از مرگ زمانی بیم دارم که در حال انجام دادن گناه و معصیت باشم.
ویژگی های اخلاقی امام
درباره ویژگی های اخلاقی امام محمدباقر علیه السلام آمده است: ایشان راستگوترینِ مردم درگفتار، خوشروترین آنان در برخورد و فداکارترین آنها در بذل جان بود. با این که مال و ثروت زیادی نداشت، هر روز جمعه صدقه می داد می فرمود: فضیلت و ثواب صدقه دادن درروز جمعه نسبت به سایر روزهای هفته، چندین برابر است. همیشه با مردم و در میان مردم بود و هیچ گاه ذکر و یاد خدا را فراموش نمی کرد. در بزرگ منشی و بزرگواری شهره بود و به هنگام گرفتاری مخفیانه به درگاه خدا پناه می برد و دعا می کرد.
کودک عالم
شخصی از عالمی سؤالی پرسید. وی از پاسخ گفتن باز ماند. سپس رو به آن شخص کرد و به امام محمدباقر علیه السلام ، که کودکی بیش نبود، اشاره کرد و گفت جواب سؤالت را از او بخواه و پاسخ را به من هم بازگو. مرد نزد امام محمد باقر علیه السلام رفت و پس از دریافت پاسخ خود بازگشت و جواب را به آن عالم نیز گفت. مرد عالم به آن شخص گفت: اینان خاندانی اندکه از همه علوم آگاهی دارند.
یقین امام
روزی عربی بیابان نشین نزد امام محمدباقر علیه السلام آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند، هیچ او را دیده ای ؟ امام علیه السلام پاسخ داد من چیزی که ندیده باشم عبادت نمی کنم. آن شخص گفت: چگونه او را دیده ای؟ امام پاسخ داد: دل ها با نور حقایق ایمان او را می بینند و عالم همه جلوه ظهور اوست. او با مخلوقاتش قابل قیاس نیست تا با حواس قابل درک باشد؛ بلکه باید او را به واسطه مخلوقاتش شناخت.
دوستان واقعی
دوستان واقعی کسانی اند که به هنگام گشایش و سختی وفادار باقی بمانند؛ نه آن که در زمان رفاه و برخورداری، زبان به چابلوسی و تملق بگشایند و دم از رفاقت بزنند و آنگاه که مشکلات و تنگدستی دامنگیر دوستشان شد، به کلی او را فراموش کنند و او را در بحبوحه حوادث و سختی ها تنها بگذارند. به قول امام محمدباقر علیه السلام «چه بد فردی است که در هنگام توانگری تو را در نظر دارد و به هنگام تنگدستی رابطه اش را با تو قطع کند».
دنیای خوشایند
هنگامی که دوستان و خویشان امام محمدباقر علیه السلام به دیدار آن حضرت می رفتند، حضرت ایشان را با دادن غذایی گوارا یا هدیه ای مناسب مورد محبت قرار می دادند. شخصی به امام در این زمینه اعتراض کرد. امام در پاسخ وی فرمودند: دنیا جز با دیدار دوستان و خویشان و بخشش به آنان و انجام دادن خوبی ها، نیکو و خوشایند نیست.
پیشنهاد امام محمدباقر علیه السلام برای ضرب سکه به عبدالملک بن مروان
تا زمان عبدالملک بن مروان سکه های رایج را مصری ها، که مسیحی بودند، به شیوه رومیان ضرب می کردند و برای داد و ستد به بلاد اسلامی می فرستادند. عبدالملک دریافت که نقوش و نوشته های سکه ها عباراتی است که با فرهنگ و اعتقادات اسلامی سازگاری ندارد. با وجود این چاره ای جز استفاده از آنها نداشتند. به امام محمدباقر علیه السلام متوسل شدند تا ایشان آنها را راهنمایی کند و مسیحیان را متقاعد کنند نقوش و نوشته روی سکه ها به عبارات اسلامی تغییر یابد. زیرا عبدالملک به هیچ روی نتوانسته بود رضایت آنها را برای ضرب سکه های اسلامی جلب کند. امام محمدباقر علیه السلام در پاسخ عبدالملک گفت نگران نباش. هم اینک در پی صنعتگران مسلمان بفرست و از آنها بخواه تا سکه هایی بسازند که روی یک طرف آن سوره توحید و در سوی دیگر آن نام رسول اللّه صلی الله علیه و آله حک شود.در حاشیه سکه ها نیز نام شهر و تاریخ ضرب آن منقوش گردد و برای جلوگیری از ساییدگی طلا و نقره سنگهایی از شیشه بر آنها قرار دهند تا وزنشان کاهش یا افزایش نیابد. بدین گونه به پیشنهاد امام محمدباقر علیه السلام اولین سکه های اسلامی ضرب، و آماده داد و ستد شد.
تکبر
تکبر و خودبزرگ بینی یکی از صفات زشت اخلاقی و نشانه ای از عدم تعادل روانی انسان است. انسان خودبزرگ بین، فرد خود محوری است که همواره خود را محور ارزیابی ها قرار می دهد و از این رو خویشتن را نسبت به دیگران برتر می پندارد. چنین برداشتی از خود و دیگرن سبب می شود که در ارزیابی ها و تصمیم گیری ها، واقعیات و حقایق را نبیند. به عبارت دیگر او درتنظیم روابط درونی و بیرونی، عقل خود را کم تر به کار می گیرد یا اصلاً از آن استفاده نمی کند. به قول امام محمدباقر علیه السلام «هرگز در قلب انسان کبر و بزرگ بینی چه کم و چه زیاد داخل نمی شود، مگر آن که به همان اندازه از عقلش کاسته می شود».
سخن زشت
توهین و بیان سخنان زشت و ناروا از کسی سر می زند که خود را عاجز از دفاع در مقابل دیگران می داند و نمی تواند با عقل و منطق و قدرت اقناعی یا بهره گیری از راه های مشروع موضع خود را اثبات کند.از این رو، متوسل به ابزاری می شود که افراد ناتوان و حقیر برای تفوق بر دیگران بر می گزینند و آن استفاده از کلمات زشت و ناروا است. چنان که امام محمدباقر علیه السلام می فرمایند: سلاح فرومایگان سخنان زشت است.
دنیای گذرا
امام محمدباقر علیه السلام خطاب به جابربن یزید جعفی درباره گذرا بودن دنیا می فرماید: «ای جابر، در دنیا چنان باش که گویی در آن فرو آمده ای و می خواهی از آن کوچ کنی، یا آن را مانند ثروتی بدان که در خوابش دیده ای و در بیداری چیزی از آن ثروت با تو نیست. به راستی که دنیا نزد خردمندان و عارفان به خداوند متعال، همانند حرکت گذرای سایه است. پس در حفظ آنچه خداوند از رعایت دین و شریعتش از تو خواسته است، کوشا باش».
موضوعات مرتبط: تقویم ، ،
برچسبها: